by علیرضا روهنده | آبان 7, 1397 | برند
در مورد خدمات، به علت ناملموس بودن که مشخصه خدمات است، برند حتی با اهمیت تر از کالا می باشد. یکی از مشکل آفرین ترین ابعاد مرتبط با برند خدمات این است که مشتریان باید با محصولات خدماتی غیر ملموس سر و کار داشته باشند. ارائه کنندگان خدمات مالی باید درک کنند که برای شرکت های خدماتی در قیاس با کالاهای مشهود، برندها از اهمیت بالاتری برخوردارند. از آنجا که مشتریان هیچ ویژگی مشهودی ندارند تا به وسیله آن برند را ارزیابی کنند، مخابره کردن ارزش های برندهای خدماتی دشوارتر است.
برندسازی همچنین به طور فزاینده ای در صنعت خدمات مالی بریتانیا اهمیت پیدا کرده است. شرکت های فعال در این صنعت از موقعیت قدرت نسبی، توانایی در هدف قرار دادن بازار به نسبت کوچک بودن و در عین حال کسب سودهای قابل توجه برخوردار هستند. به هرحال فشار اخیر از طرف دولت و حامیان مصرف کننده نتیجه بخش بوده و باعث شده تا شرکت های خدمات مالی نگاه دقیق تری به نوع کسب و کار خود و حاشیه سود مرتبط با آن داشته باشند. دلیل دیگر این است که متمایز کردن محصولات مالی بسیار دشوار است، بنابراین برندسازی شیوه ای جهت متمایز کردن و ایجاد مزیتی رقابتی برای شرکت محسوب می شود.
برند خدمات مالی به طور کامل بر فرهنگ شرکت و شیوه ای که شرکت کارها را انجام می دهد، مبتنی است و بدین معنی است که کل شرکت به ایجاد برندی شرکتی کمک می کند. این امر به خاطر تجزیه ناپذیری است که مشخصه خدمات می باشد. بدین صورت که ارائه دهنده خدمات به طور اساسی بر تعاملات فردی با نیروی انسانی شرکت متکی می باشد، پس لازم است تا از هماهنگی در کیفیت خدمات ارائه شده اطمینان حاصل شود. در اصل، لازم است تا برند خدمات بر اساس موقعیت رقابتی واضح و آشکاری بنا شود که به نوبه خود باید به استراتژی شرکت مرتبط و پیوند خورده باشد. این آن چیزی است که صنعت بانکداری خرد بریتانیا در نلاش است تا با راه اندازی برنامه IM در سراسر شبکه های شعب خود انجام دهد.
لینک به منبع/
by علیرضا روهنده | مهر 17, 1397 | بازاریابی, مارکتینگ
- فرصت بازار که روی آن تمرکز خواهید کرد را مشخص کنید: درباره یک فرصت بازار که میخواهید به بررسی آن بپردازید یک سؤال طرح کنید.
- در بررسی فرصتی که شناسایی کردهاید اهداف تحقیقتان را تعیین کنید: مشخص کنید که برای ارزیابی فرصت بازار چه نوع اطلاعاتی نیاز پیدا خواهید کرد. باز هم پرسیدن سؤالات درست شما را به درک روشنتری از اهداف تحقیقتان رهنمون خواهد کرد.
- طرح تحقیقاتی خود را درباره بازار تهیه کنید: درباره جنبههای تحقیقاتی درباره بازار تصمیم بگیرید:
- منابع اطلاعات: شما میتوانید اطلاعات دست اول (که برای یک هدف یا یک فرآیند خاص جمعآوریشده است) یا اطلاعات دستدوم (که برای یک هدف دیگر نظیر پایگاه داده مشتری جمعآوریشده است) را گردآوری کنید.
- طبقات و روشهای تحقیق: شما میتوانید از بین روشهای متنوع تحقیق یکی را انتخاب کنید اما مراقب باشید که برای رسیدن به اهدافتان مؤثرترین روش را انتخاب کنید.
- تحقیق کیفی: نظیر گروههای تمرکز که برای گفتوگو درباره این مفهوم، مشتریان احتمالی را گرد هم میآورند.
- تحقیق کمی: نظیر مطالعات مکاتبهای، تلفنی، آنلاین و غیره برای شمارش یا اندازهگیری.
- تحقیق غیررسمی: نظیر مارکتینگ آزمایشی یک دستگاه در قیمتهای مختلف.
- وسایل تحقیق: این وسایل را از بین پرسشنامهها یا دستگاههای مکانیکی انتخاب کنید.
- طرح نمونهبرداری: تصمیمگیری درباره اینکه با چه کسانی بهعنوان پاسخدهندگان در تحقیق تماس خواهید گرفت، چه تعداد پاسخدهنده را انتخاب خواهید کرد و نحوه انتخابتان چگونه خواهد بود؟
- روش برقراری تماس با مشتری: روش شامل مکاتبه، تلفن، تماس شخصی یا مصاحبههای آنلاین میشوند. هر روش مزایا و معایب خود را دارد. برای مثال؛ پرسشنامههای مکاتبهای بهطورمعمول پاسخهای کندی به همراه دارند، اما ممکن است به شما کمک کنند به افرادی برسید که بهطورمعمول با مصاحبههای شخصی احساس راحتی نمیکنند.
- طرح تحقیقاتی خود را درباره بازار اجرا کنید: جمعآوری اطلاعات میتواند هم پرفایده و هم خستهکننده باشد. برای رویارویی با برخی از مشکلاتی که در اینجا آوردهایم، آمادگی داشته باشید:
- با افراد پاسخگویی که خانه نیستند باید دوباره تماس گرفته شود و یا افراد دیگری جایگزین شوند.
- برخی از افراد پاسخگو آنطور که شما انتظار دارید همکاری نخواهند کرد.
- ممکن است برخی از افراد پاسخگو پاسخهایی از روی غرضورزی یا غیر صادقانه بدهند؛ زیرا اگر عقاید یا نقطه نظراتی را مطرح کنند که فکر میکنند شما خواهید دریافت کنید، احساس فشار میکنند.
- ممکن است برخی مصاحبهکنندگان در ارائه سؤالات به افراد پاسخگو غرضورزی کنند یا صادق نباشند؛ زیرا امید دارند از مشتریان احتمالی عقاید یا نقطه نظرات خاصی را دریافت کنند.
- اطلاعات را تحلیل کنید: اطلاعات جمعآوریشده را بهصورت جدول درآورید سپس روشهای آماری و مدلهای تصمیمگیری مختلف را برای تحلیل نتایج به کار ببرید. سیستمهای پشتیبانی تصمیمگیری مارکتینگ شامل؛ جمعآوری هماهنگ اطلاعات، سیستمها، ابزارها، روشها و نرمافزار میشوند که میتوانند کمککننده باشند. ممکن است این منابع شامل ابزارهای آماری نظیر؛ تحلیل یکپارچه، نظریه بازی و روش اکتشافی باشند.
- یافتههای خود را ارائه کنید: یافتههای بزرگ خود را که با تصمیمگیریهای کلیدی مارکتینگ پیش روی شما هستند یا با شرکتتان مرتبط هستند ارائه دهید.
انتهای مطلب/ آژانس مارکتینگ
by علیرضا روهنده | مهر 12, 1397 | بازاریابی, مارکتینگ
سازمانها، در فرآیند خریدشان هم با مصرفکنندگان متفاوت هستند. برای مثال؛ آنها برای خرید الگوهای متفاوتی دارند. در این مطلب به نقل از آژانس مارکتینگ هورموند به بررسی برخی از این الگوها میپردازیم:
- خرید مجدد مستقیم: سازمان بهطور منظم و مرتب؛ تجهیزات اداری، مواد شیمیایی عمده یا مواد دیگر را سفارش مجدد میدهد. اگر این سازمان از شرکت شما خرید میکند، ممکن است شما برای حفظ کیفیت محصول خود احساس فشار کنید.
- خرید مجدد تغییریافته: هنگامی است که سازمان میخواهد شرایط خرید نظیر ویژگیهای محصول، قیمت یا شرایط تحویل را تغییر دهد. اگر این سازمان از شرکت شما خرید کند، ممکن است برای اینکه از تجاوز رقبا به حریم تجارت خود جلوگیری کنید، قدری احساس فشار کنید.
- خرید جدید: سازمان یک محصول را برای بار اول خریداری میکند که ممکن است به یک فرآیند طولانی و پیچیده بین شرکت شما و این سازمان نیاز داشته باشد. از سوی دیگر، سازمانها هنگام تصمیمگیری برای خرید همان فرآیندی را بررسی میکنند که مصرفکنندگان شخصی بررسی میکنند:
- یک نیاز یا مشکل را شناسایی کنید. برای مثال، “سیستم کامپیوتری شرکت از رده خارج است.”
- ویژگیهای عمومی و مقدار اقلام موردنیاز را تعیین کنید. “ما نیاز داریم که با تمامی دفاتر شرکت ارتباط برقرار کنیم.”
- ویژگی فنی اقلام موردنیاز را تعیین کنید.
- به دنبال تأمینکنندگان احتمالی بگردید.
- قیمتهای پیشنهادی یا پیشنهادهای دیگر را از تأمینکنندگان بخواهید.
- یک تأمینکننده انتخاب کنید.
- در مورد سفارش نهایی که شامل مشخص کردن برنامه تحویل، نصب، تعداد نهایی، شرایط پرداخت و دیگر جزئیات میشود گفتوگو کنید.
- عملکرد تأمینکننده انتخابی را ارزیابی کنید و در مورد نگهداشتن این رابطه تجاری تصمیم بگیرید.
انتهای مطلب/
by علیرضا روهنده | مهر 10, 1397 | بازاریابی, مارکتینگ
تغییر در تمرکز بازاریابی از افزایش تعداد و ارزش (بازاریابی واسطهای) به رشد روابط کارآمدتر و سودآورتر با سهامداران چند (بازاریابی ارتباط) سودها را کاملتر کرده است. بازاریابی بر اساس ارتباط بهمنظور حفظ مشتریان توجه را بر ایجاد ارزش مشتری معطوف و متمرکز میکند. با ایجاد سرمایهگذاری موجود برحسب هزینههای توسعه محصول و به دست آوردن مشتری، شرکتها میتوانند بهطور بالقوه سود بیشتری را با هزینههای کمتر ایجاد کنند. در مقابل بازاریابی براساس دادوستدها شامل هزینه و خطرپذیری ملی بیشتر میشود. تمرکز بر تکفروشی مستلزم واردکردن مشتری در روند فروش و عدم استفاده کارآمد از سرمایهگذاری است.
به گزارش نرم افزار باشگاه مشتریان لویالت، بازاریابی ارتباط همچنین سودهای چشمگیر نامرئی ایجاد میکند. اهمیت دادن به خدمات مشتری باعث تماس مشتری و شامل شدن مشتری میشود. درنتیجه شرکتها میتوانند درباره نیازهای مشتری بیشتر بدانند و از این دانش در تحویل محصولات و خدمات آینده استفاده کنند. روشن است که وقتی معامله تمام شود مشتری با پایان آن مرحله روبهرو میشود و فقط سابقهای از جزئیات خرید برای رجوع دارد و به او فرصت خدمات غنی و تقویت روابطی که باعث دوام روابط مشتری میشود عرضه نمیکنند.
تمرکز بر “روابط” بهجای “معامله” در نگرشی که ارتباط با مشتری را داراییهای کلیدی شرکت معرفی میکند، بدیهی است. معنای ضمنی این است که ارتباط با مشتری میتواند بهصورت انتخابی اداره شود و برای بهبود حفظ و سودآوری مشتری، بیشتر توسعه یابد. این معرف تفاوت چشمگیر از نگرش سنتیتری است که مشتریان را بهسادگی شنوندگان و حضار آگهی بازرگانی میداند که باید با دامنهای از تبلیغات و دیگر فعالیتهای ترویج کننده جذب شوند.
یک جنبه ارزش بازار شرکت، جریان سود آتی است که از تداوم طول عمر مشتری ایجاد میشود. اگر مشتریان بهعنوان داراییهای شرکت در نظر گرفته شوند آنگاه شرکت به رشد این داراییهای تجاری و ارزش بازارشان توجه میکند. مدیریت ارتباط با مشتری بر شناسایی سودمندترین مشتریان و ایجاد روابط با کسانی تأکید دارد که ارزش دارایی شرکت را بهمرورزمان افزایش میدهند.
انتهای مطلب/
by علیرضا روهنده | شهریور 21, 1397 | بازاریابی, فروش, مارکتینگ
هنگام افزایش سهمتان در بازار، خود را با چنین موانعی نترسانید: «هیچکس تابهحال در مورد ما نشنیده». در ادامه معمولاً جملهای از یک مشتری بالقوه میآید که چیزی در مورد کسب و کار شما نشنیده است. اگر شما صاحب کسب و کار هستید و فروش دارید، پس مطمئناً بازار تا حدی از کسب و کار شما باخبر است. همچنین به همین میزان میتوانید مطمئن باشید همه در مورد شما نشنیدهاند و از محصولات شما نخریدهاند.
به گزارش هورموند، بزرگترین آگهیدهندگان هرسال صدها میلیون دلار در مارکتینگ خرج میکنند و هنوز هم هیچ برندی در دنیا وجود ندارد که 100% مردم آن را بشناسند، چه رسد به دستیابی به 100% سهم بازار. نکته داستان اینجاست که باید هنگام تعیین سهم بازار و میزان رشد موردنظرتان، منطقی رفتار کنید؛ و نیز اگر قصد افزایش سهم خود را در بازار دارید، از این موارد دوری کنید:
- با کاهش قیمت، سهمتان را در بازار افزایش ندهید: حداقلهای خود را برای جذب مشتری جدید قربانی نکنید.
- قبل از دعوت مشتریان جدید، خود را آماده کنید: وقت تلف نکنید اما به خود فرصت کافی دهید تا اطمینان یابید میتوانید در همان وهله نخست اثر خوبی بر مشتری بگذارید. قبل از هرگونه تلاش برای توسعه کسب و کار، از روی فهرست زیر پیش بروید:
- توجه به سطح رضایت مشتریان موجود: آیا مشتریان فعلی از محصولات شما راضیاند؟ آیا بهطورکلی از کسب و کارتان رضایت دارند؟ آیا مدام به کسبوکار شما بازمیگردند؟ آیا مشتریان در مورد شما بهخوبی صحبت میکنند؟
- اصلاح و به سازی خدمت به مشتری: قبل از اقدام به جذب مشتریان جدید، تغییراتی را در نظر بگیرید که سطح خدمات شما به مشتری را ارتقا میبخشد تا مشتریان جدید و قدیم بهمحض رسیدن بخواهند که بمانند. آیا میخواهید در عرضه محصولات تغییرات مثبت صورت دهید؟ چگونه آن را قیمتگذاری، بستهبندی و ضمانت میکنید؟ آیا باید دستی به سروگوش محیط کار خود بکشید؟ این مورد میتواند شامل اصلاح همه از افزایش فضای محیط کار گرفته تا ارتقا سرعت و دقت پایگاه اینترنتی شما شود. حتماً دوباره میزان راحتی مشتری را در موارد مختلف از سرویس بهداشتی گرفته تا سیاستهای پرداخت در نظر بگیرید. آیا از مشتریان در مورد محصولات و خدمات خود نقدهای زیادی دریافت کردهاید؟ و آیا تلاش کردهاید تا مشکلات را به شیوهای ثمربخش حل کنید؟
- آمادگی تجاری: آیا آماده هستید از مشتریان جدید بخواهید کسب و کار شما را امتحان کنند؟ آیا برای عرضه محصول (در مورد تجارت خدماتی، از کارکنان، توانایی و ظرفیت کافی) برخوردارید؟ آیا کارکنان شما از کلیه پیشنهادهای فروش آگاهاند و برای کمک به مشتری آماده هستند؟ (تابهحال چند بار پس از دیدن یک تبلیغ تماس گرفتهاید و شخص پشت تلفن گفته: من خبر ندارم، بگذارید از رئیسم سؤال کنم؟ و تابهحال چند بار بعد از منتظر ماندن پشت تلفن قطع کردهاید؟ این یعنی اتلاف تبلیغات).
انتهای مطلب/
by علیرضا روهنده | مرداد 2, 1397 | بازاریابی, مارکتینگ
استراتژی مارکتینگ زیرمجموعهای از استراتژی کسبوکار است و درگیر همان چهار بعد استراتژی سرمایهگذاری محصول_ بازار، ارز پیشنهادی، داراییها و شایستگیها و برنامهها و استراتژیهای کارکردی می باشد، البته با قلمرویی محدودتر. این ابعاد عبارتاند از تخصیص بودجه مارکتینگ میان بازارهای محصول، ارزش پیشنهادی به مشتری در هر بخش بازار، داراییها و شایستگیهای مارکتینگ و استراتژیهای حوزههای کارکردی مارکتینگ.
به گزارش هورموند، تصمیمات تخصیص بودجه مارکتینگ باید اولویتهای استراتژیک را دنبال کنند همینطور باید اثربخشی برنامههای مارکتینگ را مدنظر قرار دهند. اگر دو کسبوکار بااهمیت استراتژیک برابر وجود داشته باشند که برنامههای مارکتینگ یکی از آنها اثربخشتر از دیگری است تخصیص بودجه مارکتینگ تحت تأثیر این مسئله قرار میگیرد. این امر بیانگر آن است که فرآیندی برای انعکاس اثربخشی برنامههای مارکتینگ وجود دارد که میان سیلوها مشترک است و این امر بیان اغلب شرکتها چالش محسوب میشود. زمینههایی وجود دارند که استراتژی مارکتینگ در آنها با استراتژی کسبوکار انطباق پیدا میکند، در سایر زمینهها استراتژی مارکتینگ بر استراتژی کسبوکار تأثیر میگذارد یا فراتر از آن، پیشران آن است؛
تصمیم سرمایهگذاری محصول – بازار تحت تأثیر قضاوتهایی درزمینهٔ سلامت بازار محصول و وضعیت شادابی رقیب در آن قرار میگیرد که واحد مارکتینگ به بهترین شکل قادر است به آن دست یابد. علاوه بر آن، استراتژیهای بخشبندی مبتنی بر پژوهش مشتریان که بخشهای بازار را شناسایی و اولویتبندی میکند به تصمیمات سرمایهگذاری کسبوکار مربوط میشود.
ارزش پیشنهادی بیشتر اوقات از استراتژی مارکتینگ ناشی میشود زیرا بهوسیله بینش تیم مارکتینگ و شرکای آن – که به مشتری نزدیک هستند – نسبت به مشتری شکل میگیرد. تیم مارکتینگ باید عهدهدار و مسئول توسعه ارزش پیشنهادی و انطباق آن با بازارهای محصولات گوناگون و بستر متغیر بازار باشد تا اینکه بخواهد واحد سازمانی باشد که تنها ارزش پیشنهادی دیکته شده توسط استراتژی کسبوکار را پیاده میکند. مارکتینگ باید صدای مشتریان در بحثهای استراتژی باشد و اطمینان حاصل کند که ارزش پیشنهادی مبتنی بر واقعیتها و برای مشتریان بامعنا باشد.
از آنجاکه داراییها و شایستگیهای مارکتینگ همواره زیرمجموعهای مهم از داراییها و شایستگیهای زیربنایی استراتژی کسبوکار را تشکیل میدهند، واحد مارکتینگ در شناسایی، ایجاد و اولویتبندی آنها نقش دارد. استراتژی مارکتینگ درگیر داراییهای مارکتینگ نظیر برند یا توزیع و شایستگیهایی نظیر تخصص در حمایت یا قابلیت معرفی محصولات جدید است. در مقابل استراتژی کسبوکار داراییهایی نظیر کارخانه، فناوری، شرکای همکار در برونسپاری و شایستگیهایی نظیر تحقیق و توسعه تخصص در تولید و لجستیک است.
نهایت توانایی تیم مارکتینگ در مؤثر بودن در توسعه و پیادهسازی استراتژیهای کارکردی اغلب برای موفقیت استراتژی کسبوکار بسیار حیاتی است. استراتژیهای مارکتینگ، استراتژیهای کارکردی مارکتینگ نظیر برندسازی، تبلیغات، فناوری اجتماعی، رسانه، مراکز تماس، آموزش افراد تماسگیرنده با مشتریان و مانند اینها را به خدمت میگیرند. استراتژیهای کسبوکار درگیر طیف گستردهتری از استراتژیهای کارکردی ازجمله تولید، مکانهای کارخانه، استخدام مدیران اجرایی غیر مارکتینگ، برنامههای جبران خدمات و مانند آنها هستند. بنابراین واحد مارکتینگ یک شریک و اغلب کلیدیترین شریک در توسعه و پیادهسازی استراتژی کسبوکار است. مفهومسازی استراتژی مارکتینگ و استراتژی کسبوکار بر اساس این چهار بعد کمک میکند تا طبیعت این رابطه روشن شود. شرکتهایی که طی زمان قادر به کسب موفقیت هستند آنهاییاند که دریافتهاند مارکتینگ باید صدای بلندی در استراتژی کسبوکار داشته باشد.
لینک به منبع/