by علیرضا روهنده | بهمن 8, 1401 | مارکتینگ, مشاوره
مشاور کسب و کار تقریباً هرگز از کلمه “مشکل ” استفاده نمیکند. در عوض، آنها در مورد فرصتهایی برای افزایش ارزش، صحبت میکنند. علیرغم انتقاداتی که گاهی به مشاوران کسب و کار وارد میشود، آنها واقعاً میتوانند ارزشافزوده داشته باشند، اما شما باید بدانید که چه موقع و چرا از آنها استفاده کنید. طیف وسیعی از مسائل کسب و کار وجود دارد که مشاوران میتوانند برای آنها راهحل ارائه دهند و انواع مختلف مشاوران ایدههای متفاوتی را به میز ارائه میدهند.
مشاوران کسب و کار بهطورکلی میتوانند در پنج زمینه اصلی تجارت متوسط شما ایجاد ارزشافزوده کنند:
مدیریت و استراتژی: مشاوران واجد شرایط باید درک عمیقی از بازار خاص شما داشته باشند و بهترین شیوهها را از صنعت شما (یا حتی صنایع دیگر) به شرکت شما بیاورند. اگر به دنبال گسترش بازارهای خود ازلحاظ جغرافیایی هستید، سبد محصولات خود را گسترش دهید، شرکتهای واسطه خود را برای ارتقاء کارایی و مقرونبهصرفه سازماندهی مجدد کنید، تواناییهای کلی خود را افزایش دهید، سپس استخدام یک مشاور مدیریت/استراتژی باتجربه میتواند کاملاً منطقی باشد.
عملیات: آیا میخواهید کیفیت و کارایی فرایندهای تولید خود را ارتقا دهید؟ یک مشاور میتواند به شما در ایجاد و پیادهسازی روش جدیدی برای انجام این کار کمک کند. برخی از مشاوران در مهندسی مجدد فرایندهای کسب و کار تخصص دارند، به این معنی که آنها وارد میشوند و فرایندهای موجود شمارا ترسیم میکنند، فرصتهای کاهش تعداد مراحل در آن فرآیند را با حفظ کیفیت تجزیهوتحلیل میکنند و فرایندهای شمارا بهگونهای مهندسی میکنند که مراحل را کاهش دهد. مشاوران دیگر در سیستمهای کنترل کیفیت متخصص هستند و میتوانند به شما در ایجاد تغییراتی که نقص را کاهش میدهد، کمک کنند.
آی تی: تقاضاهای فناوری جدید هرروز بر سهام شرکتها تأثیر میگذارد. این مهم است که آیا شما نیاز به توسعه یک سیستم جدید دارید یا سیستمهای قدیمی خود را بهگونهای ادغام میکنید که باهم کار کنند، یک مشاور فناوری اطلاعات میتواند به شما کمک کند. مشاوران فناوری اطلاعات مانند IBM قابلیتهای شمارا افزایش داده و همچنین فناوری اطلاعات شمارا در برآوردن نیازهای پویای مشتریان داخلی و خارجی منعطف میکند.
منابع انسانی: آیا نیاز دارید رضایت کلی کارکنان خود را افزایش دهید، استعدادهای برتر را استخدام کنید و کارمندان برتر خود را حفظ کنید؟ مشاوران منابع انسانی مانند Hay Group در توسعه استراتژیهای جبران خسارت که با اهداف کلی کسبوکار شما هماهنگ است، آموزش میدهند. آنها میتوانند به شما در بهبود بازخورد و ارزیابی عملکرد مربوط به تیم کمک کنند.
بازاریابی: اینکه آیا شما نیاز به یک لوگوی جدید برای شرکت خود دارید یا نه یک موقعیت جدید در بازار برای یکی از برندهای شما یا یک استراتژی جدید در رسانههای اجتماعی برای تعامل با مشتریان خود، مشاوران بازاریابی میتوانند به شما کمک کنند. مشاورانی مانند گروه مشاوره بوستون میتوانند جرقهای خلاقانه به شما ارائه دهند وقتی ایدههای افراد شما تمامشده است، به شما این امکان را میدهد که ببینید شرکتهای دیگر برای جذب مشتری بیشتر چه کردهاند.
اکنونکه انواع اصلی مشاوران را میشناسید، چرا باید یک نفر را استخدام کنید؟ در اینجا پنج دلیل رایج آورده شده است:
تغییر را مدیریت کنید: مشاوران کسب و کار، متخصص در ایجاد تغییرات در سازمانها هستند، بنابراین اگر شرکت متوسط شما مملو از مشاجره داخلی در مورد تغییرات قریبالوقوع است، آوردن مشاور میتواند مشکل را از بین ببرد. مشاوران میدانند که آنها اغلب برای پوشش سیاسی به خدمت گرفته میشوند و مسئول تغییرات نامطلوب مانند کاهش تعداد سر و سایر اقدامات کاهش هزینه هستند.
آموزش و پیادهسازی بهترین شیوهها: مشاوران اغلب متخصصان برجستهای درزمینهٔ هایی هستند که در آنها کار میکنند. اگر میخواهید بهترین شیوهها را درزمینهٔ هایی مانند فناوری اطلاعات و مدیریت داشته باشید، مشاوران بهترین منبع در دسترس هستند. چرا سعی میکنیم بهترین روش را اختراع کنیم درصورتیکه مشاوران قبلاً برخی از آنها را با چندین مشتری پیادهسازی کردهاند؟
خلاقیت را تزریق کنید: مشاوران کسب و کار دیدگاه جدیدی در مورد تجارت شما دارند، بنابراین داشتن یک فرد خارجی و ارائه ایده میتواند بسیار مفید باشد. گاهی اوقات افراد داخلی شما بیشازحد به شرکت شما نزدیک هستند و چشماندازی برای بررسی تصویر بزرگتر در بازار شما ندارند، اما مشاوران میتوانند بینشهای ارزشمندی را به اشتراک بگذارند که تفکر خلاق داخلی شمارا تقویت میکند.
ارائه آموزش: میتوانید یک مشاور استخدام کنید تا تقریباً در مورد هر چیزی اطلاعات خود را به اشتراک بگذارد. مشاوران مربیان متولدشده هستند، بنابراین آنها یک انتخاب طبیعی برای انجام یک دوره آموزشی یا ارائه یکروزه برای شرکت شما تقریباً در هر زمینهای هستند. یک مشاور خوب نظریه و عمل را ترکیب میکند و این میتواند ارزش بالایی را برای ارزش بورس شما به ارمغان بیاورد.
بدیهی است که مشاوران میتوانند گران باشند و شما باید هزینهها و مزایا را با دقت بسنجید. فقط شما نیازهای خاص شرکت خود را میدانید، اما بهاحتمالزیاد یک مشاور میتواند این نیازها را با راهحلهای سودمند پاسخ بدهد.
انتهای مطلب/
by علیرضا روهنده | دی 3, 1401 | تحلیل استراتژیک کسب و کار
برنامه های توسعه کسب و کار برای موفقیت یک شرکت حیاتی است. انتخاب روش مناسب و مقیاس بندی سریع جنبه های حیاتی در استراتژی توسعه کسب و کار است. نتایج مثبت زمانی حاصل می شود که استراتژی توسعه کسب و کار به خوبی ایجاد شود. با این حال، اگر رویکرد نادرستی استفاده شود، رقابت شما ممکن است به شدت کاهش یابد.
توسعه کسب و کار چیست؟
توسعه کسب و کار به عنوان “فرآیند شناخت فرصت ها” برای افزایش رشد و سودآوری تعریف می شود. در این فرآیند:
- کاهش هزینه ها
- افزایش درآمد
- تنظیم بهره وری
- به دست آوردن مشتریان جدید
- هدف آن باید افزایش سود حاصل از مشتریان فعلی باشد.
اگرچه اهداف فوق در اکثر مشاغل مشترک است، روش های دستیابی به آنها تغییر خواهد کرد. به عنوان مثال، یک کسب و کار محلی و کوچک مجموعه ای متفاوت از سیاست ها را نسبت به یک شرکت جهانی و چند ملیتی دارد.
بخش های آمیخته با توسعه کسب و کار و تفاوت های آنها
توسعه کسب و کار باید بخش کنترل تعیین اهداف شرکت و اطمینان از برآورده شدن آنها باشد. با این حال، در بسیاری از شرکت ها، این بخش با فروش و بازاریابی اشتباه گرفته می شود. بیایید به این بخش ها نگاه کنیم و ببینیم چه چیزی آنها را از توسعه کسب و کار متفاوت می کند.
بازاریابی
اصطلاح “بازاریابی” به روشی اطلاق می شود که از طریق آن کالاها و خدمات خاصی انتخاب، قیمت گذاری و برای مشتریان هدف بازاریابی می شوند. علاوه بر این روش، چگونگی موقعیت و ارتقای شرکت و پیشنهادات آن را در بازار رقابتی نیز بررسی می کند. همه این تلاشها باید در قالب تعداد بالاتری از مشتریان واجد شرایط و بالقوه، و همچنین نمایه بالاتر شرکت در میان جمعیتشناسی مورد نظر به ثمر برسد. بازاریابی نقش مهمی در فرآیندهایی دارد که همراه با ورود محصول به مصرف کننده است:
- قیمت گذاری
- تعیین بازار
- تولید
- آماده سازی تبلیغات و تبلیغات در “مرحله مدیریت بازاریابی” صورت می گیرد.
فرآیند قبل از بازاریابی توسعه کسب و کار است (بخش هایی به نام تشخیص و استراتژی را می توان بررسی کرد). فرآیند توسعه کسب و کار برای یک محصول تازه عرضه شده با تحقیقات بازار آغاز می شود و با توسعه استراتژی ها با تعیین اهداف (ورود به بازار، محل حضور در بازار، افزایش درآمد و غیره) ادامه می یابد. از سوی دیگر، توسعه یک استراتژی برای دستیابی به بازارهای جدید، افزایش فروش و کاهش هزینه های محصولی که هنوز فروخته می شود، همیشه ادامه دارد.
فروش
تیم فروش گروهی است که محصول را می فروشد و هدف آن به دست آوردن مشتریان جدید است. تیمهای فروش میتوانند با تماس با شمارههای تلفن تصادفی از دفترچه تلفن، ارسال ایمیل یا صحبت با افراد دیگر، فروش خود را انجام دهند. عملکرد تیم فروش را می توان بر اساس میزان خوب مذاکره و میزان فروش آنها قضاوت کرد.
اگرچه جذب مشتری یک هدف مکرر است، توسعه کسب و کار کلمه گسترده تری است که وظایف مختلفی خارج از عملکرد فروش را در بر می گیرد. به عنوان مثال، برنامه های رشد کسب و کار به گونه ای ایجاد می شود که بازده محصولی که قرار است فروخته شود از هزینه آن بیشتر باشد.
توانایی لازم برای یک توسعه دهنده کسب و کار
بخش های زیادی برای کار در توسعه کسب و کار وجود دارد. با این حال، برخی از مهارت های اساسی که برای موفقیت در این زمینه باید داشته باشد به شرح زیر است:
۱.توانایی یادگیری سریع
اگر میخواهید یک توسعهدهنده کسبوکار موفق باشید، باید تصمیمهایی بگیرید که سود را افزایش داده و به شرکت در توسعه کمک کند. برای انجام این کار، باید به سرعت درک کنید که یک تجارت چگونه کار می کند. سوجان پاتل، صاحب کسب و کار موفق، می گوید که توانایی تجزیه و تحلیل سریع اطلاعات و تصمیم گیری، بخش مهمی از موفقیت در کسب و کار است. در نتیجه، درک زودهنگام در تغییر نتیجه بسیار مفید است، حتی اگر اقدامات بدی انجام شود.
۲. تفکر تحلیلی
همچنین این بخش مسئولیت دارد که مشکلاتی را که خارج از توسعه کسب و کار با آن مواجه می شود در نظر گرفته و راه حل های عملی ارائه دهد. توانایی های تحلیلی برای تکمیل این کار به موثرترین روش مورد نیاز است. تصور کنید در یک کسب و کار مشکل دار استخدام شده اید که پنجاه درصد از فروش خود را از دست داده است. چه کاری باید انجام دهید؟ پاسخ ساده و واضح است: شما باید منبع این کاهش فروش را مشخص کنید و یک استراتژی توسعه کسب و کار برای افزایش درآمد ایجاد کنید. برای تصمیم گیری در مورد اقدامات لازم، باید حجم زیادی از اطلاعات را ارزیابی کنید و مزیت رقابتی خود را در نظر بگیرید. به عبارت دیگر، تنها پس از تفکر تحلیلی و بررسی، می توان یک برنامه موثر تدوین کرد.
۳. فکر کنید
به عنوان یک توسعه دهنده کسب و کار، ایجاد پاسخ های کارآمد برای هر گونه مشکل بالقوه حیاتی است. به عنوان مثال، علاوه بر به دست آوردن و حفظ مصرف کنندگان جدید، آمادگی برای هر گونه مشکلی که ممکن است برای آنها پیش بیاید ضروری است. برای ایجاد فرآیند فروش کارآمدتر و جلوگیری از اتلاف سرمایه سازمان، تفکر و پیشبینی خلاقانه ضروری است.
۴. سازماندهی کنید و سازماندهی کنید
باید با یک برنامه عمل کرد، وظایف متعددی را به عهده گرفت، استراتژی را تدوین کرد و استراتژی را به طور مؤثر اجرا کرد. در نتیجه، مهارت های برنامه ریزی و سازماندهی در این زمینه مورد نیاز است. علاوه بر این، فردی با برنامه میتواند به سادگی تیمهایی تشکیل دهد، اهداف را روشن کند و تضمین کند که همه در جهت یک هدف توسعه شرکتی مشابه کار میکنند.
۵. ارتباطات
صرف نظر از اندازه کسب و کار، ما با بسیاری از سهامداران کار می کنیم. در این شرایط، برای توسعه کسب و کار بسیار مهم است که فردی باشید که بتواند به خوبی با دیگران ارتباط برقرار کند، به نظرات آنها گوش دهد و پیشنهادات را دریافت کند. این مهارت ها که جایگاه بسیار ارزشمندی در زمینه ارتباطات دارند، به پیشرو بودن در زمینه توسعه کسب و کار کمک می کنند، زیرا متقاعدسازی و اعتماد به نفس را به همراه خواهند داشت.
در نتیجه، توسعه کسب و کار به دنبال افزایش اثربخشی سازمانی در عین به حداکثر رساندن درآمد و مشتریان است. فعالیت در این موضوع با بخش فروش و بازاریابی ترکیب شده است. با این حال، بر خلاف بازاریابی، توسعه کسب و کار نقشی در ارتقا و قیمت گذاری محصول ندارد. علاوه بر این، متخصصان توسعه کسب و کار در جلسه با مصرف کننده محصولی که تیم فروش پاسخگوی آن است، شرکت نمی کنند. توسعه کسب و کار حوزه بسیار گسترده تری است. برای موفقیت در زمینه توسعه کسب و کار، متخصصان باید قادر به یادگیری سریع، قدرت تفکر تحلیلی، ظرفیت کاری برنامه ریزی شده و منظم و مهارت های ارتباطی عالی باشند.
انتهای مطلب/ منبع
by علیرضا روهنده | آذر 1, 1401 | مشاوره
مشاوران استراتژی به سازمان ها در تصمیم گیری های سطح بالا به شیوه ای بی طرفانه، با استفاده از دانش عمیق صنعت برای ارائه بهترین نتایج، توصیه می کنند. این یک نوع مشاوره مدیریت است که به طور کلی به معنای مشاوره در بالاترین سطح یک شرکت است. مشاوران استراتژی در هر صنعتی با نهادهای بخش خصوصی و دولتی در طیف گسترده ای از مسائل کار می کنند.
به عنوان مثال، یک شرکت به دنبال صرفه جویی در هزینه در یک بازار کوچک است، بنابراین تصمیم می گیرد یکی از کارخانه های تولیدی خود را تعطیل کند. آنها میخواهند بدانند که آیا این اقدام ارزشمندی است، کدام یک از کارخانههایشان باید تعطیل شوند، چقدر پول برایشان صرفهجویی میکند، چقدر برایشان هزینه خواهد داشت، و چگونه باید زنجیره تامین خود را بازسازی کنند تا این کاهش تولید را مدیریت کنند، اینجاست که یک مشاور استراتژیک وارد می شود.
چرا سازمان ها از مشاوران استراتژی استفاده می کنند؟
سوال واضحی که به ذهن خطور می کند این است که “چرا سازمان ها خودشان به این سوالات رسیدگی نمی کنند؟”
مشاوران عموماً در مورد تصمیمات مهمی که برای آینده شرکت حیاتی هستند وارد می شوند تا مطمئن شوند که هر زاویه ای در نظر گرفته می شود. آنها می توانند کاملاً خود را وقف سؤال مورد نظر کنند، در حالی که مدیران معمولاً مشغول اداره واقعی شرکت هستند. مشاوران همچنین در یک صنعت یا موضوع خاص، مانند موقعیت یابی یا بازسازی در بازار، تخصص عمیقی ارائه می دهند.
همچنین مواردی وجود دارد که مشاوران یک هدف قانونی را انجام می دهند. در طول ادغام، قبل از تکمیل معامله، به اشتراک گذاری اطلاعات بین دو شرکت غیرقانونی است. مشاوران می توانند به طور مستقل عمل کنند و اطلاعاتی را از هر دو طرف به دست آورند تا استراتژی آماده برای لحظه امضای آخرین سند داشته باشند.
به چه مهارت هایی نیاز دارم؟
علاوه بر دانش خاص صنعت، چند مهارت کلی وجود دارد که برای یک حرفه در مشاوره استراتژی ضروری است:
1_ مهارت های تحلیلی : توانایی جمع آوری و تجزیه و تحلیل حجم زیادی از داده ها، ارزیابی مشکلات و ساختار راه حل ها و ارائه اطلاعات در سطوح مختلف. این مهارت ها در مصاحبه مطالعه موردی معروف، که تقریباً در همه برنامه های مشاوره استفاده می شود، ارزیابی می شوند.
2_ مهارت های مردمی : مشاوره یک صنعت متمرکز بر مشتری است و زمان زیادی صرف پرداختن به مدیریت می شود تا مسائلی را که با آن روبرو هستند درک کنید. شما باید بتوانید روابط ایجاد کنید، در صورت لزوم متقاعد کننده باشید و بدانید چه زمانی باید به تعویق بیفتید.
3_ مدیریت زمان : مشاوران استراتژی با ضربالاجلهای محدود کار میکنند و از دست دادن آنها یک گزینه نیست.
4_ انعطاف پذیری : حتی زمانی که متخصص باشید، چیزهای بیشتری برای یادگیری وجود خواهد داشت. شما باید همیشه از عملکرد خود آگاه باشید و راه هایی برای بهبود پیدا کنید
شرکت های اصلی چه کسانی هستند؟
شرکت هایی که مشاوره استراتژی انجام می دهند بین شرکت هایی که هیچ کاری جز مشاوره استراتژی انجام نمی دهند (بازی خالص) و شرکت هایی که آن را در کنار سایر خدمات مشاوره و حرفه ای ارائه می دهند تقسیم می شوند.
1_ سه شرکت معتبر بازی خالص در جهان به عنوان سه بزرگ شناخته می شوند:
Mckinsey& Company، Boston Consulting Group، Bain & Company
2_ شرکتهای مشاورهای با استراتژی بزرگ شامل Accenture ، Capgemini ، LEK Consulting ، OC&C Strategy، Oliver Wyman هستند.
3_ در نهایت، چهار شرکت بزرگ خدمات حرفه ای PwC ، EY ، Deloitte، KPMG همگی دارای شیوه های مشاوره رو به رشدی هستند که طیف وسیعی از فرصت ها را ارائه می دهند.
انتهای مطلب/
by علیرضا روهنده | مهر 19, 1401 | تحلیل استراتژیک کسب و کار, مدیریت
کارشناسان کسب و کار تعدادی ابزار برای تجزیه و تحلیل عملکرد شرکت در اختیار دارند. در اینجا شش چارچوبی وجود دارد که مشاوران و تحلیلگران کسب و کار از آنها استفاده می کنند و ممکن است به مجموعه ابزارهای خود اضافه کنید.
۱. محک زدن
بنچمارک فرآیند مقایسه معیارهای شرکت شما با معیارهای رقبای صنعت شما یا با معیارهای شرکت های نوآور خارج از صنعت است.
معیارهای رایج برای بنچمارک عبارتند از:
• درآمد
• هزینه های تولید
• جابجایی کارکنان
• زمان چرخه فرآیند
۲. کارت امتیازی متوازن
کارت امتیازی متوازن چارچوبی برای ردیابی جنبه های مهم استراتژی شرکت و تسهیل بهبود یا تغییر سازمانی است. این معیارها را فراتر از معیارهای مالی معمولی اندازهگیری میکند تا به شرکتها کمک کند اهداف استراتژیک بلندمدت را در کانون توجه قرار دهند و قبل از اینکه در صورتهای مالی ظاهر شوند، مشکلات را شناسایی کنند.
کارت امتیازی مجموعه ای جامع و کمی از اهداف است که در طول زمان قابل اندازه گیری است. اجزای مشترک عبارتند از:
• درآمد
• درآمد
• سهم بازار
• کیفیت
• روحیە کارکنان
• معیارهای رضایت مشتری
۳. پنج نیروی پورتر
نیروهای پنج گانه پورتر که توسط مایکل ای. پورتر، استاد دانشگاه ویلیام لارنس در مدرسه بازرگانی هاروارد توسعه یافته است، چارچوبی برای تحلیل صنعت است که به عنوان ورودی برای یک برنامه استراتژیک استفاده می شود.
پنج نیروی رقابتی که بر سودآوری در هر صنعتی تأثیر میگذارند در مدل پورتر بیان شدهاند:
• رقابت رقیب
• قدرت چانه زنی خریداران
• قدرت چانه زنی تامین کنندگان
• تهدید ورود تازه واردان
• تهدید پیشنهادات جایگزین
۴. ماتریس نه جعبه GE-McKinsey
این ماتریس توسط McKinsey & Company در دهه ۱۹۷۰ برای کمک به جنرال الکتریک در اولویت بندی سرمایه گذاری های خود در واحدهای تجاری متعدد خود ایجاد شد. به طور گسترده ای برای کمک به شرکت ها در ارزیابی مزایای نسبی فرصت های مختلف استفاده می شود.
واحدها یا فرصتهای تجاری در دو محور ماتریس، که عبارتند از «جذابیت صنعت» و «قدرت رقابتی واحد تجاری» بهعنوان «بالا»، «متوسط» یا «کم» طبقهبندی میشوند.
۵. ماتریس رشد-سهم BCG
این ماتریس ربع که توسط گروه مشاوره بوستون (BCG) ایجاد شده است، ابزاری است که شرکتها برای ارزیابی قدرت نسبی خطوط تولید در مجموعههای خود استفاده میکنند.
خطوط تولید به یکی از چهار ربع اختصاص داده شده است:
• گاوهای نقدی
• ستاره ها
• علامت سوال
• سگ ها
۶. شایستگی های اصلی
فرآیند شناسایی شایستگی های اصلی شرکت به شما کمک می کند تا موقعیت و مزیت رقابتی شرکت خود را مشخص کنید. شایستگی اصلی، مهارت در زمینه ای است که به راحتی توسط رقبا قابل تکرار نیست. این به شرکت شما اجازه می دهد تا ارزش منحصر به فردی را به مشتریان ارائه دهد، در نتیجه به شرکت یک “پا” در رقابت می دهد. یک مثال این است که چگونه کارمندان و فرهنگ منحصر به فرد خطوط هوایی Southwest به آنها اجازه می دهد تا خدمات بهتری به مشتریان و زمان تحویل سریع تر هواپیماها ارائه دهند.
انتهای مطلب/
by علیرضا روهنده | مرداد 2, 1397 | بازاریابی, مارکتینگ
استراتژی مارکتینگ زیرمجموعهای از استراتژی کسبوکار است و درگیر همان چهار بعد استراتژی سرمایهگذاری محصول_ بازار، ارز پیشنهادی، داراییها و شایستگیها و برنامهها و استراتژیهای کارکردی می باشد، البته با قلمرویی محدودتر. این ابعاد عبارتاند از تخصیص بودجه مارکتینگ میان بازارهای محصول، ارزش پیشنهادی به مشتری در هر بخش بازار، داراییها و شایستگیهای مارکتینگ و استراتژیهای حوزههای کارکردی مارکتینگ.
به گزارش هورموند، تصمیمات تخصیص بودجه مارکتینگ باید اولویتهای استراتژیک را دنبال کنند همینطور باید اثربخشی برنامههای مارکتینگ را مدنظر قرار دهند. اگر دو کسبوکار بااهمیت استراتژیک برابر وجود داشته باشند که برنامههای مارکتینگ یکی از آنها اثربخشتر از دیگری است تخصیص بودجه مارکتینگ تحت تأثیر این مسئله قرار میگیرد. این امر بیانگر آن است که فرآیندی برای انعکاس اثربخشی برنامههای مارکتینگ وجود دارد که میان سیلوها مشترک است و این امر بیان اغلب شرکتها چالش محسوب میشود. زمینههایی وجود دارند که استراتژی مارکتینگ در آنها با استراتژی کسبوکار انطباق پیدا میکند، در سایر زمینهها استراتژی مارکتینگ بر استراتژی کسبوکار تأثیر میگذارد یا فراتر از آن، پیشران آن است؛
تصمیم سرمایهگذاری محصول – بازار تحت تأثیر قضاوتهایی درزمینهٔ سلامت بازار محصول و وضعیت شادابی رقیب در آن قرار میگیرد که واحد مارکتینگ به بهترین شکل قادر است به آن دست یابد. علاوه بر آن، استراتژیهای بخشبندی مبتنی بر پژوهش مشتریان که بخشهای بازار را شناسایی و اولویتبندی میکند به تصمیمات سرمایهگذاری کسبوکار مربوط میشود.
ارزش پیشنهادی بیشتر اوقات از استراتژی مارکتینگ ناشی میشود زیرا بهوسیله بینش تیم مارکتینگ و شرکای آن – که به مشتری نزدیک هستند – نسبت به مشتری شکل میگیرد. تیم مارکتینگ باید عهدهدار و مسئول توسعه ارزش پیشنهادی و انطباق آن با بازارهای محصولات گوناگون و بستر متغیر بازار باشد تا اینکه بخواهد واحد سازمانی باشد که تنها ارزش پیشنهادی دیکته شده توسط استراتژی کسبوکار را پیاده میکند. مارکتینگ باید صدای مشتریان در بحثهای استراتژی باشد و اطمینان حاصل کند که ارزش پیشنهادی مبتنی بر واقعیتها و برای مشتریان بامعنا باشد.
از آنجاکه داراییها و شایستگیهای مارکتینگ همواره زیرمجموعهای مهم از داراییها و شایستگیهای زیربنایی استراتژی کسبوکار را تشکیل میدهند، واحد مارکتینگ در شناسایی، ایجاد و اولویتبندی آنها نقش دارد. استراتژی مارکتینگ درگیر داراییهای مارکتینگ نظیر برند یا توزیع و شایستگیهایی نظیر تخصص در حمایت یا قابلیت معرفی محصولات جدید است. در مقابل استراتژی کسبوکار داراییهایی نظیر کارخانه، فناوری، شرکای همکار در برونسپاری و شایستگیهایی نظیر تحقیق و توسعه تخصص در تولید و لجستیک است.
نهایت توانایی تیم مارکتینگ در مؤثر بودن در توسعه و پیادهسازی استراتژیهای کارکردی اغلب برای موفقیت استراتژی کسبوکار بسیار حیاتی است. استراتژیهای مارکتینگ، استراتژیهای کارکردی مارکتینگ نظیر برندسازی، تبلیغات، فناوری اجتماعی، رسانه، مراکز تماس، آموزش افراد تماسگیرنده با مشتریان و مانند اینها را به خدمت میگیرند. استراتژیهای کسبوکار درگیر طیف گستردهتری از استراتژیهای کارکردی ازجمله تولید، مکانهای کارخانه، استخدام مدیران اجرایی غیر مارکتینگ، برنامههای جبران خدمات و مانند آنها هستند. بنابراین واحد مارکتینگ یک شریک و اغلب کلیدیترین شریک در توسعه و پیادهسازی استراتژی کسبوکار است. مفهومسازی استراتژی مارکتینگ و استراتژی کسبوکار بر اساس این چهار بعد کمک میکند تا طبیعت این رابطه روشن شود. شرکتهایی که طی زمان قادر به کسب موفقیت هستند آنهاییاند که دریافتهاند مارکتینگ باید صدای بلندی در استراتژی کسبوکار داشته باشد.
لینک به منبع/