تبلیغات مقایسهای (Comparative advertising) از سال ۱۹۳۰ در امریکا به کار گرفته شد، زمانی که شرکت سی یرز شروع به تبلیغات برای لاستیکهایش کرد و آنها را با هشت نام تجاری دیگر مقایسه کرد. در سال ۱۹۳۱، شرکت فایر استون هم دست به این کار زد اما آگهیهای مقایسهای او از سوی بسیاری از روزنامهها پذیرفته نشد، تبلیغات مقایسهای متولد شد. اگرچه این نوع تبلیغات مورد توجه بعضی کمپانیها و آژانسهای بزرگ قرار نگرفته است، اما امروزه در آمریکا، کانادا، بریتانیا، سوئد و استرالیا بسیار رایج است. در سال ۱۹۶۴ ویکلی اند فاریس اظهار داشتند که ۱۵ درصد تبلیغات مقایسهایاند.
به گزارش هورموند، یک دهه بعد این رقم به ۲۰ درصد رسید. در ۱۹۸۲، ۲۳ درصد همه تبلیغات بهنوعی مقایسهای بود و اهمیت مقایسه بهوضوح شناخته شده بود. بسیاری از متخصصان تبلیغات به تأثیر این روش اعتقاد دارند و تجربه نشان داده است که حق با آنهاست. پپسی کولا، برگر کینگ، شامپو سوو و کرفیری با استفاده از این روش بهگونهای چشمگیر سهم بازار خود را بالابردهاند.
تبلیغات سیاسی نیز گرایش به این روش داشتهاند. در امریکا پیروزی جرج بوش بر مایک دوکاکیس در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۹۸ ناشی از تبلیغات منفی راجر آیلز، معاون بوش علیه دوکاکیس بود. تبلیغات منفی نقشی کلیدی در انتخابات فدرال سال ۲۰۰۴ کانادا داشت و تیم پل مارتین را قدرت بخشید که رئیس حزب محافظهکار، استفان هارپر را کنار بزند. تبلیغات مقایسهای هدف سادهای در تجارت و سیاست دارد و آن بیاعتبار کردن رقیب است.
بر اساس اظهارات استانلی تانن بام، رئیس کنیون، این یک اشتباه است که تبلیغات مقایسهای را غیر مؤثر، گیجکننده و فاجعهای برای تجارتمان بدانیم، تنها به این دلیل که تبلیغات کنندگان نمیدانند آن را چگونه و در چه زمانی بهکارگیرند. تنها با دیدن چند خطا شما نمیتوانید قضاوت کنید که فاجعهای در راه است.
درهرحال تعداد اندکی از مصرفکنندگان این روش را دوست دارند. بیش از ۴۱ درصد آنان این نوع تبلیغات را نادرست میخوانند زیرا حقایق ارائهشده اجازه یک مقایسه عادلانه را نمیدهد. بهعلاوه ۳۷ درصد فکر میکنند که حقایق ارائهشده مبالغهآمیزند و ۳۶ درصد تبلیغکنندگان بهجای بیاعتبار کردن رقبایشان روی نقاط قوت خود معتقدند تأکید کنند. ازنظر ویلیام مات، مدیرعامل کمپانی کلاگز این نوع تبلیغات روشی کاهلانه برای فروش محصول است.