متد Shape Up که توسط Basecamp توسعه یافته است، رویکردی جدید برای مدیریت پروژههای نرمافزاری است که به کمک آن تیمهای توسعه میتوانند محصولات خود را به صورت کارآمدتر و موثرتر ارائه دهند. این متد برای مقابله با مشکلاتی مانند اضافه بار کاری، ناامنی در مورد موعدهای تحویل و ناتوانی در تکمیل پروژهها به موقع طراحی شده است. در ادامه به توضیح اجزای اصلی این متد میپردازیم:
اجزای اصلی متد Shape Up
چرخههای ۶ هفتهای (Six-week cycles): پروژهها به چرخههای شش هفتهای تقسیم میشوند. هر چرخه به توسعه یک ویژگی یا بهبود مشخص اختصاص دارد. این بازه زمانی به تیمها کمک میکند تا بدون فشار زمانی زیاد، کار خود را به موقع و با کیفیت انجام دهند.
مدیریت دامنه (Scope Hammering): به جای گسترش دامنه پروژه، تیمها باید دامنه کار را محدود و متمرکز کنند. این به معنای اولویت دادن به ویژگیهای مهم و حذف آنهایی است که کمتر اهمیت دارند.
شکلدهی (Shaping): قبل از اینکه یک پروژه به تیم توسعه واگذار شود، ایدههای پروژه توسط مدیران محصول و طراحان به شکل مفصلتر شکل میگیرد. این مرحله شامل تعریف مشکل، ارائه راهحلهای بالقوه و تعیین مرزهای دامنه پروژه است.
بازیگرها (Appetite): برای هر پروژه، یک بازه زمانی مشخص برای انجام آن تعیین میشود (که ممکن است کمتر از ۶ هفته باشد). این بازه زمانی بر اساس میزان منابع و پیچیدگی کار تعیین میشود و به تیمها کمک میکند تا بتوانند مدیریت بهتری بر روی کار خود داشته باشند.
تیمهای کوچک (Small Teams): پروژهها توسط تیمهای کوچکی از توسعهدهندگان و طراحان انجام میشود. تیمهای کوچک باعث افزایش کارآیی و کاهش بروکراسی میشوند.
بتاها و پولیش (Bets and Polish): در انتهای هر چرخه، محصول به مرحله بتا میرسد که شامل تست و رفع اشکالات نهایی است. این مرحله تضمین میکند که محصول نهایی به خوبی کار کند و آماده عرضه به بازار باشد.
برنامهریزی مجدد (Cooldown): پس از هر چرخه شش هفتهای، یک دوره کوتاهتر برای ارزیابی و برنامهریزی مجدد تعیین میشود. در این دوره، تیمها فرصت دارند تا به بازخوردها پاسخ دهند و برای چرخه بعدی برنامهریزی کنند.
توسعه محصول یک فرآیند بسیار پیچیده است. این کار با درک اینکه مشتریان شما چه کسانی هستند، نقاط درد مشتریان چیست، ارائه راه حل هایی برای حل آن نقاط دردناک و در نهایت اجرای آن راه حل ها شروع می شود. این ممکن است بسیار ساده به نظر برسد و احتمالاً اینطور است اما فقط زمانی که تیم ها کوچک هستند. از لحظهای که تیمها بزرگتر میشوند، برخی از مشکلات رایج ظاهر میشوند. برخی از آنها عبارتند از:
تیمها احساس میکنند که پروژهها بدون تاریخ پایان واقعبینانه و هیچ پایانی پیشروی میکنند. مدیریت بالاتر فشار عدم اجرای به موقع پروژه ها را احساس می کند و در نتیجه تأثیر قابل توجهی بر درآمد شرکت دارد. مدیران محصول احساس می کنند که بخشی از کارخانه ویژگی هستند و نمی توانند روی چشم انداز و استراتژی محصول تمرکز کنند. تیم مهندسی احساس می کند که به دلیل کار روی چندین پروژه در یک زمان، وقت خود را به طور موثر صرف نمی کنند. آیا شما یا تیم شما نیز با مشکل مشابهی مواجه شده اید؟ اگر بله، این مقاله به شما کمک می کند تا راه حلی پیدا کنید. و راه حل “روش شکل دادن” نام دارد.
تاریخچه روش Shape up چیست؟ تیم پشتیبان Basecamp ، یک برنامه همکاری آنلاین که به افراد امکان می دهد کار خود را با هم مدیریت کنند و با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، با مشکلات مشابهی روبرو شدند که در بالا ذکر شد. Basecamp در سال ۲۰۰۳ به عنوان ابزاری که تیم توسعه داخلی برای خود ساخته بود شروع به کار کرد. در آن زمان Basecamp یک شرکت مشاوره بود که متخصص در طراحی وب سایت برای چندین مشتری بود. اما با رشد تیم از قدرت تک رقمی کارمندان به دو رقمی، و تغییر چشم انداز یک برنامه همکاری آنلاین از یک مشاور، شرکت با مشکلاتی روبرو شد که در بخش بالا ذکر شده است. این زمانی است که تیم داخلی در Basecamp مفهوم روش Shape Up را ارائه کرد که از بیش از یک دهه تا کنون در چندین شرکت مورد استفاده قرار گرفته است. هدف این روش تعریف و برنامه ریزی بهتر پروژه ها قبل از واگذاری آنها به تیم های توسعه برای ساخت و ارسال است.
روش Shape up چیست؟ روش Shape up شرکت ها را قادر می سازد تا با پرداختن به ریسک ها و ناشناخته ها در هر مرحله از فرآیند توسعه محصول، به محصولی مشتری پسند دست یابند. روش انجام این کار با شکل دادن، شرط بندی و ساخت محصولات توسط تیم های توسعه محصول است. برخی از مفاهیم کلیدی که بخش مهمی برای درک این روش هستند عبارتند از:
شکل دهی – این مرحله زمانی است که مدیریت بالاتر پروژه های متعددی را کشف می کند، آنها را به وضوح تعریف می کند و آنها را به تیم توسعه می دهد. شکل دادن به یک پروژه مستلزم تعادلی بین ارائه اطلاعات دقیق کافی برای تیم توسعه برای شروع کار و داشتن جهت گیری مناسب است، اما به اندازه کافی انتزاعی برای ارائه راه حل های خلاقانه. پروژههای شکلدهی یا پیش از کار، تلاش میکند تا تعادلی بین آنقدر مشخص برای ارائه جهت و انتزاعی بودن برای ایجاد فضایی برای تیمها ایجاد کند. این یک فرآیند بسیار مهم است زیرا به حل سوالات باز حتی قبل از انتشار آنها برای تیم پروژه کمک می کند. به این ترتیب، تا زمانی که پروژه به تیم توسعه برسد، از قبل مختصر و واضح است. شرط بندی – این مرحله ای است که در آن پروژه های شکل گرفته با جزئیات مورد بحث قرار می گیرند. مدیریت بالاتر همراه با ذینفعان مربوطه پروژه ها را اولویت بندی می کند و تصمیم می گیرد که کدام یک برای بودجه تصویب شود و کدام یک باید کنار گذاشته شود. مواردی که دور ریخته می شوند در یک پایگاه داده ذخیره می شوند اما تا زمانی که مدیریت بالاتر تصمیم به تایید آنها نگیرد، کار دیگری روی آنها انجام نمی شود. ساختمان – این مرحله ای است که پروژه ها با مسئولیت تیم توسعه منتقل می شوند. این شامل مدیر محصول، طراحان و تیم مهندسی می شود. نکته کلیدی در اینجا این است که جدول زمانی پروژه ۶ هفته است. این به این دلیل است که تیم Bandcamp که این پروژه را ارائه کرد، معتقد بود که شش هفته برای ساختن چیزی از شروع تا پایان معنادار کافی است و به اندازه کافی کوتاه است که همه بتوانند از همان ابتدا مهلت نزدیک شدن را احساس کنند، بنابراین از زمان عاقلانه استفاده می کنند. اکثر ویژگیهای جدید ما در یک چرخه شش هفتهای ساخته و منتشر میشوند. چرا از آن استفاده کنید؟ گفته میشود که روش شکلدهی ریسک را در همان ابتدا کاهش میدهد، زیرا مدیریت بالاتر و ذینفعان مربوطه پروژه را در همان ابتدا درک میکنند. این همچنین باعث کاهش ابهام در مورد پروژه قبل از اینکه به تیم توسعه محصول برسد. همچنین تیمهای محصول را قادر میسازد تا در مورد مشکلات درستی که میتوانند تأثیر بسیار بیشتری در مراحل اولیه داشته باشند، فکر کنند. این به نوبه خود به آنها اجازه می دهد تا روی محصولات مناسب تمرکز کنند و محصولات کم تاثیر را دور بریزند. و در نهایت، روش شکلدهی به تیمها جهت میدهد و از این طریق به آنها کمک میکند تا با توجه به جدول زمانی ۶ هفتهای، در مسیر حرکت قرار گیرند.
چگونه از متد شیپ آپ استفاده کنیم؟ همانطور که قبلا ذکر شد، توسعه محصول یک فرآیند بسیار پیچیده است و بسته به بزرگی مشکل، این فرآیند نیز می تواند زمان بر باشد. اینجاست که متد Shape Up وارد تصویر می شود. اگر شما یک مدیر محصول، طراح، توسعه دهنده یا فردی هستید که به طور فعال در فرآیند توسعه محصول شرکت دارد، مراحل زیر به شما کمک می کند تا روش Shape Up را پیاده سازی کنید.
همیشه با چشم انداز شروع کنید. تصویر بزرگتر را درک کنید. این نه تنها برای مدیریت بالاتر که نقش مهمی در روش Shape Up ایفا می کند، بلکه برای تیم توسعه محصول نیز که از فرآیند توسعه مراقبت می کند بسیار مهم است. وضوح در چشم انداز نیمی از نبرد برنده شده است. و هنگامی که وضوح به دست آمد، این موضوع را به وضوح به همه اعضای تیم مربوطه در میان بگذارید. مدیریت بالاتر از طریق لیست پروژه هایی که با چشم انداز ارتباط برقرار می کند می گذرد. مدیریت بالاتر پروژه هایی را که ارزش کار کردن را دارند اولویت بندی و انتخاب می کند. این پروژه ها دارای بودجه نیز هستند. سپس پروژه ها به تیم توسعه داده می شود که ابتدا پروژه را درک کرده و سپس آن را در مدت ۶ هفته می سازد. در پایان ۶ هفته، مدیریت بالاتر ۲ هفته وقت می گیرد و برای ۶ هفته آینده پروژه ها را شکل می دهد و شرط بندی می کند. پس از انجام این کار، پروژه های احترام به مرحله “ساخت” ۶ هفته ای می روند. نمودار زیر به شما کمک می کند تا فرآیند را نشان دهید و درک کنید –
مزایای متد Shape Up کاهش فشار زمانی و افزایش کیفیت کار: با داشتن چرخههای شش هفتهای و مدیریت دامنه، تیمها میتوانند کار خود را بدون استرس و با کیفیت بهتری انجام دهند. افزایش شفافیت و پیشبینیپذیری: با تعریف دقیق پروژهها و دامنه آنها، تیمها میدانند که باید روی چه چیزی تمرکز کنند و چه چیزی از آنها انتظار میرود. تمرکز بر ویژگیهای مهم: با محدود کردن دامنه و تمرکز بر ویژگیهای اساسی، محصولات بهتر و با ارزشتری تولید میشوند. اگر شما به عنوان یک مدیر طراح یا مدیر محصول، به دنبال روشی هستید که بتواند بهرهوری و کیفیت کار تیمهای شما را افزایش دهد، متد Shape Up میتواند گزینه مناسبی باشد. این متد نه تنها باعث بهبود فرآیند توسعه میشود، بلکه به تیمها اجازه میدهد تا با تمرکز و شفافیت بیشتری کار کنند.
تسلط بر رقابت برند، توانایی یک کسب و کار برای اثبات برجستگی و نفوذ خود در صنعت خود را با عملکرد بهتر از رقبا، جذب مصرف کنندگان و حفظ رهبری بازار در بر می گیرد. این شامل ایجاد یک هویت برند متقاعد کننده است که با مخاطبان هدف طنین انداز می شود، ارائه محصولات یا خدمات استثنایی که انتظارات مشتری را برآورده می کند و فراتر می رود و به طور مداوم نوآوری می کند تا جلوتر از منحنی ها بماند.
تسلط بر برند مستلزم شکلدهی فعالانه روندهای بازار، تعیین استانداردهای صنعت و دفع مؤثر تهدیدهای رقابتی است. در نهایت دستیابی به حضور قدرتمند در بازار، جلب اعتماد و وفاداری مصرفکننده و تثبیت موقعیت خود به عنوان یک رقیب برتر در صنعت است. از تعریف هویت برند قانعکننده تا ارائه تجربیات استثنایی به مشتری و چابک ماندن در مواجهه با تغییرات، ما بینشهای عملی و توصیههای عملی ارائه میکنیم تا به شما کمک کنیم در پیچیدگیهای رقابت برند پیمایش کنید و در عصر دیجیتال پیروز ظاهر شوید.
درک رقابت برند
رقابت برند به رقابت بین مشاغل در یک صنعت برای جذب و حفظ مشتریان از طریق ایجاد هویت های متمایز برند، ارائه پیشنهادهای ارزش منحصر به فرد و ارائه تجربیات قانع کننده اشاره دارد. در اصل، متقابل پویا نیروهای بازار، ترجیحات مصرف کننده و استراتژی های رقیب را در بر می گیرد که چشم انداز رقابتی را شکل می دهد. در بازار به هم پیوسته و مبتنی بر مصرفکننده امروز، رقابت برند فراتر از مفاهیم سنتی کیفیت و قیمت محصول است. این مجموعه طیف وسیعی از عوامل، از جمله شهرت نام کسب و کار، درک مشتری، و طنین احساسی را در بر می گیرد.
به این ترتیب، برندها باید دائماً نوآوری کنند و خود را متمایز کنند تا در میان سر و صدا برجسته شوند و توجه مخاطبان هدف خود را به خود جلب کنند. با توجه به اینکه ۹۰ درصد از مصرف کنندگان انتظار دارند که برندها فعالانه محتوا را به صورت آنلاین درگیر کنند و به اشتراک بگذارند، عرصه دیجیتال به میدان جنگ تبدیل شده است که در آن برندها برای اشتراک ذهنی و اولویت مصرف کنندگان رقابت می کنند. ایجاد یک حضور دیجیتالی قوی دیگر تنها یک گزینه نیست، بلکه یک ضرورت برای برندهایی است که به دنبال حفظ مرتبط و رقابتی در چشم انداز امروزی هستند. درک چشم انداز رقابتی فراتر از تحلیل سطحی است.
این شامل یک بررسی جامع از روند بازار، ترجیحات مصرف کننده، و استراتژی های رقبا است. با کنکاش در پیچیدگیهای بازار، کسبوکارها میتوانند بینشهای ارزشمندی را کشف کنند که به تصمیمات استراتژیک آنها کمک میکند و رویکرد بازاریابی آنها را شکل میدهد. تجزیه و تحلیل روند بازار به کسب و کارها این امکان را می دهد تا تغییرات در رفتار مصرف کننده را پیش بینی کرده و پیشنهادات خود را بر این اساس تطبیق دهند. خواه شناسایی ترجیحات نوظهور یا پیشبینی تغییرات در تقاضا باشد، هماهنگی با پویایی بازار به برندها این امکان را میدهد تا به طور فعال به نیازها و ترجیحات مصرفکننده پاسخ دهند.
ترجیحات مصرف کننده نقشی اساسی در شکل گیری ادراک و وفاداری برند دارد. با به دست آوردن بینش در مورد رفتار مصرف کننده، کسب و کارها می توانند پیام ها و پیشنهادات بازاریابی خود را طوری تنظیم کنند که به طور مؤثر با مخاطبان هدف خود طنین انداز شوند. درک آنچه که تصمیمات مصرف کننده را هدایت می کند و بر رفتار خرید تأثیر می گذارد، برندها را قادر می سازد تا روایت ها و تجربیات قانع کننده ای ایجاد کنند که در سطح عمیق تری با مخاطبان آنها طنین انداز شود. تجزیه و تحلیل رقبا سنگ بنای برنامه ریزی استراتژیک است که بینش ارزشمندی را در مورد استراتژی ها و تاکتیک های به کار گرفته شده توسط رقبا به کسب و کارها ارائه می دهد.
کسبوکارها میتوانند با معیار در برابر رقبا و شناسایی شکافهای موجود در بازار، فرصتهایی را برای تمایز و نوآوری کشف کنند. خواه ارائه پیشنهادهای ارزش منحصر به فرد یا ارائه تجربیات برتر مشتری باشد، استفاده از بینش رقبا به برندها اجازه می دهد تا موقعیت استراتژیک خود را داشته باشند و مزیت رقابتی به دست آورند. درک رقابت برند چیزی فراتر از همگامی با رقبا است. این در مورد استفاده از بینش برای ایجاد یک هویت متمایز و ارتباط واقعی با مصرف کنندگان است. با پذیرش درک دقیق از چشمانداز رقابتی، کسبوکارها میتوانند چالشها را پشت سر بگذارند، از فرصتها سرمایهگذاری کنند و در نهایت به عنوان رهبران در صنایع مربوطه ظاهر شوند.
استراتژی های بازاریابی رقابتی
۱.از بینش های داده محور استقبال کنید
بازاریابی مبتنی بر داده به کسبوکارها قدرت میدهد تا بر اساس بینشهای عملی بهدستآمده از تجزیه و تحلیل و دادههای مصرفکننده، تصمیمات آگاهانه بگیرند. با استفاده از ابزارهای تحلیلی مانند Google Analytics و Adobe Analytics، کسب و کارها می توانند معیارهای کلیدی را ردیابی کنند، رفتار مشتری را درک کنند و استراتژی های بازاریابی خود را بر این اساس بهینه کنند. به عنوان مثال، غول کسب و کار الکترونیک آمازون، ۳۵ درصد از درآمد خود را به توصیه های شخصی سازی شده محصول که توسط تجزیه و تحلیل داده ها هدایت می شود، نسبت می دهد، که تأثیر بازاریابی مبتنی بر داده را بر رشد درآمد برجسته می کند.
۲. یک حضور آنلاین قوی ایجاد کنید
حضور قوی آنلاین برای جذب و تعامل با مشتریان بالقوه در عصر دیجیتال ضروری است. بر اساس تحقیقات، ۹۷٪ از مصرف کنندگان به دنبال کسب و کارهای محلی به صورت آنلاین هستند و بر اهمیت حفظ حضور بهینه آنلاین تأکید دارند. سرمایه گذاری در طراحی حرفه ای وب و بهینه سازی موتورهای جستجو (SEO) به کسب و کارها این امکان را می دهد تا وب سایت های کاربر پسند ایجاد کنند که در نتایج موتورهای جستجو رتبه برجسته ای داشته باشند. با پرورش یک حضور آنلاین قوی، کسب و کارها می توانند دیده شدن برند را افزایش دهند، سرنخ های واجد شرایط را جذب کنند و رشد فروش را به طور موثر پیش ببرند.
۳. از قدرت بازاریابی محتوا استفاده کنید
بازاریابی محتوا به کسب و کارها این امکان را می دهد که از طریق محتوای ارزشمند و مرتبط با مخاطبان هدف خود آموزش، سرگرمی و تعامل داشته باشند. طبق گزارش موسسه بازاریابی محتوا، ۸۶ درصد از بازاریابان B2B و ۸۱ درصد از بازاریابان B2C از بازاریابی محتوا برای جذب و حفظ مشتریان استفاده می کنند. با ایجاد پستهای وبلاگ آموزنده، ویدیوهای جذاب و اینفوگرافیکهای تعاملی، کسبوکارها میتوانند خود را به عنوان رهبران فکری صنعت معرفی کنند و اعتبار خود را نزد مخاطبان خود ایجاد کنند. با استفاده از قدرت بازاریابی محتوا، کسبوکارها میتوانند ترافیک ارگانیک را هدایت کنند، سرنخ ایجاد کنند و روابط معناداری را با مخاطبان خود تقویت کنند.
۴. اهرم بازاریابی رسانه های اجتماعی
پلتفرمهای رسانههای اجتماعی ابزارهای قدرتمندی برای ارتباط با مخاطبان، ایجاد آگاهی از برند و ایجاد تعامل در اختیار کسبوکارها قرار میدهند. طبق تحقیقات، ۷۳ درصد از بازاریابان معتقدند که تلاشهای بازاریابی رسانههای اجتماعی آنها تا حدودی یا بسیار برای کسبوکارشان مؤثر بوده است. با ایجاد محتوای قانعکننده، تعامل با فالوورها و اجرای کمپینهای تبلیغاتی هدفمند، کسبوکارها میتوانند از رسانههای اجتماعی برای تقویت پیام برند خود و دستیابی به مخاطبان گستردهتری استفاده کنند. با استفاده مؤثر از بازاریابی رسانه های اجتماعی، کسب و کارها می توانند وفاداری به برند را تقویت کنند، ترافیک وب سایت را افزایش دهند و برای محصولات یا خدمات خود سرنخ ایجاد کنند.
۵. اجرای تحلیل رقابتی
تجزیه و تحلیل رقابتی جزء مهمی از برنامه ریزی استراتژیک بازاریابی است که به کسب و کارها امکان می دهد نقاط قوت، ضعف و فرصت ها را در بازار شناسایی کنند. با تجزیه و تحلیل استراتژیهای رقبا، قیمتگذاری و پیامرسانی، کسبوکارها میتوانند بینشهایی را برای اطلاعرسانی به تلاشهای بازاریابی خود و کسب مزیت رقابتی کشف کنند. ابزارها، دادههای ارزشمندی را در مورد کلمات کلیدی رقبا، هزینههای تبلیغاتی و رتبهبندی موتورهای جستجو در اختیار کسبوکارها قرار میدهند و به آنها اجازه میدهند عملکرد را محک بزنند و زمینههای بهبود را شناسایی کنند. با پیادهسازی تحلیل رقابتی، کسبوکارها میتوانند جلوتر از رقبا باقی بمانند، روندهای نوظهور را شناسایی کنند و از فرصتهای استفاده نشده در بازار سرمایهگذاری کنند.
۶. تعامل و وفاداری مشتری را تقویت کنید
ایجاد روابط پایدار با مشتریان برای موفقیت و سودآوری بلندمدت ضروری است. طبق تحقیقات، ۷۶٪ از مصرف کنندگان انتظار دارند که شرکت ها نیازها و انتظارات آنها را درک کنند. با اجرای استراتژی های تعامل با مشتری مانند ارتباطات شخصی، برنامه های وفاداری، و پشتیبانی پاسخگو از مشتری، کسب و کارها می توانند تجربیات به یاد ماندنی ایجاد کنند که وفاداری و حمایت را تقویت می کند. کسبوکارها با ایجاد ارتباطات معنادار با مخاطبان خود، میتوانند خریدهای تکراری را انجام دهند، ارزش طول عمر مشتری را افزایش دهند و خود را در یک بازار شلوغ متمایز کنند.
۷. سازگار بمانید
در چشم انداز کسب و کار امروزی که به سرعت در حال تحول است، چابکی برای جلوتر ماندن از رقبا و استفاده از فرصت های نوظهور ضروری است. با نظارت بر روند بازار، ترجیحات مصرف کننده و فعالیت های رقبا، کسب و کارها می توانند تغییرات در بازار را شناسایی کرده و استراتژی های خود را بر این اساس تطبیق دهند. با پذیرش نوآوری، آزمایش و بهبود مستمر، کسبوکارها میتوانند از عدم قطعیت عبور کنند، از فرصتها استفاده کنند و مزیت رقابتی را در بازار حفظ کنند.
جمع بندی
تسلط بر رقابت برند مستلزم یک رویکرد استراتژیک و تمایل به انطباق با پویایی بازار در حال تغییر است. با پذیرش استراتژی های بازاریابی رقابتی مانند بینش های مبتنی بر داده، حضور آنلاین قوی، بازاریابی محتوا، بازاریابی رسانه های اجتماعی، تجزیه و تحلیل رقابتی، تعامل با مشتری و چابکی، کسب و کارها می توانند خود را برای موفقیت در عصر دیجیتال قرار دهند. چه شما یک استارتاپ هستید که به دنبال تثبیت حضور خود هستید یا یک برند تثبیت شده با هدف حفظ رهبری بازار، سرمایه گذاری در تاکتیک های بازاریابی موثر برای پیشبرد رشد و عملکرد بهتر از رقبا ضروری است.
در این راهنما پنج استراتژی ضروری برای ایجاد تجربه مشتری بهینه را بررسی خواهیم کرد. ایجاد این شیوهها چیزی فراتر از ارائه خدمات خوب به مشتری و حفظ مشتریان است. همچنین در مورد به حداکثر رساندن ارزش کسب و کار شما است که شامل عناصری مانند نوآوری استراتژیک، مشارکت کارکنان، استراتژی های فروش و بازاریابی، درآمد مکرر و رهبری قوی است. همه کسب و کارهای سودآور، رضایت مشتری را در مرکز فعالیت های خود قرار می دهند. بیایید نگاهی به این پنج استراتژی کلیدی بیندازیم.
۱. فرهنگ مشتری محور را پرورش دهید
استراتژی اصلی حول محور پرورش فرهنگ مشتری محور در سازمان می چرخد. با ایجاد یک محیط کاری مثبت، ترویج ارتباطات باز و به رسمیت شناختن مشارکت کارکنان، سازمان ها نه تنها نیروی کار با انگیزه پرورش می دهند، بلکه زمینه را برای افزایش رضایت مشتری و در نتیجه سودآوری بیشتر فراهم می کنند. ما یک مسیر مستقیم از جذب کارکنان به جلب رضایت مشتریان را می بینیم. از خود بپرسید آیا شرکت شما:
فرهنگ مشتری محوری را پرورش دهید، با تأکید شدید بر اولویت بندی اهمیت چارچوب کارمند به مشتری؟
افرادی را استخدام و استخدام کنید که دارای طرز فکر CX هستند؟
کل کسب و کار را در تجربه مشتری درگیر کنید، فرهنگ مشارکتی و مشتری مداری را تقویت کنید که تضمین می کند هر عضو تیم در ارائه خدمات استثنایی و رضایت مشارکت دارد؟
۲. اهداف و استراتژی های تجربه مشتری را برای حمایت از فرهنگ خود تنظیم کنید
با تمرکز واضح بر فرهنگ مشتری محور، عنصر بعدی ایجاد مجموعه ای از اهداف، استراتژی ها و معیارها برای دستیابی به تجربه استثنایی مشتری است. انجام این کار سازمان را حول مجموعه فعالیت های مناسب برای «زندگی» فرهنگ مشتری محور شما همسو می کند. ارزیابی فعالیت های کارکنان به شما این امکان را می دهد که اقدامات استثنایی کارمندان را بشناسید و به آنها پاداش دهید. از خود بپرسید، آیا تابع CX شما یک مشخصه دارد:
ماموریت و رویکرد استراتژیک که انگیزه اقدام کارکنان را ایجاد می کند؟
مجموعه ای از اهداف مشخص و قابل اندازه گیری طراحی شده برای ارتقای تجربه مشتری؟
مجموعه ای از شاخص های کلیدی عملکرد (KPI) و معیارهای عملکرد برای پیگیری پیشرفت به سمت اهداف؟
۳. مهار نوآوری های فناوری و قدرت داده ها
فناوری و داده ها ابزارهای ارزشمندی برای ایجاد یک تجربه مشتری و عملکرد خدمات موثر هستند. استفاده از ابزارهای مدرن، مانند سیستمهای مدیریت ارتباط با مشتری (CRM)، هوش مصنوعی، رباتهای گفتگو و پورتالهای سلفسرویس، ارتباطات را سادهتر میکند، تجربیات شخصیسازیشده را بهبود میبخشد و حل مشکلات را تسریع میکند.
بدون از دست دادن تماس شخصی، هدف فناوری به دست آوردن کارایی عملیاتی است که منجر به کاهش زمان پاسخگویی میشود و به مشتریان پشتیبانی یکپارچه ارائه میکند که تجربه مشتری را افزایش میدهد. دادهها و تجزیه و تحلیلهای استخراجشده از این ابزارها به شرکتها کمک میکند تا بینشی درباره رفتار و ترجیحات مشتری به دست آورند که منجر به تصمیمگیری بهتر میشود. همچنین میتوانید سریعتر نقاط درد مشتری را شناسایی کرده و نیازهای آینده را پیشبینی کنید. از خود بپرسید آیا شرکت شما:
از فناوری و نرم افزار تخصصی برای بهبود و بهینه سازی تجربه کلی مشتری استفاده می کنید؟
از یک سیستم CRM برای ردیابی داده های مشتری، به اشتراک گذاری اطلاعات داخلی، تقویت روابط با مشتری و بهبود عملکرد کلی کسب و کار استفاده کنید؟
از یک پلتفرم متمرکز و چند منظوره تجربه مشتری برای جمعآوری بینش مشتری، بهبود ارتباطات داخلی، سادهسازی پشتیبانی و بهینهسازی عملیات استفاده کنید؟
۴. اجرای فرآیندهای عملیاتی و آموزش کارکنان
نقش محوری یک تیم خدمات به مشتریان آموزش دیده در ارائه خدمات استثنایی، مسیری مستقیم برای افزایش سود است. شرکتها باید روی برنامههای آموزشی جامعی سرمایهگذاری کنند که کارکنان را به مهارتهای ضروری و دانش عمیق محصول مجهز کند. تاکید بر ارتباطات موثر، گوش دادن فعال، حل خلاقانه مسئله و همدلی، کارکنان را توانمند میسازد و از ارائه مداوم تعاملات با مشتری با کیفیت بالا اطمینان حاصل میکند. اساس شایستگی کارکنان طراحی و اجرای پروتکلها، فرآیندها، خطمشیها و شیوههای خدمات بهروز مشتری و تجربه مشتری است که از کار کارکنان شما پشتیبانی میکند. از خود بپرسید که آیا CX شما عملکرد دارد:
آیا دارای یک سیستم سوارکاری قوی هستید که به سرعت اعضای تیم جدید را ادغام می کند و از طریق آموزش مداوم باعث بهبود مستمر می شود که منجر به استانداردهای خدمات بالاتر می شود؟
رضایت مشتری (CSAT) را اندازه گیری کنید و تمام دلایل تماس با مشتری را مستند کنید، شکایات را پیگیری کنید، دلایل رضایت را ثبت کنید، و روشی برای پاسخ سریع مشتری دارید؟
از استراتژیهای مدیریت نیروی کار برای بهینهسازی زمانبندی، پیشبینی و کارمندان برای اطمینان از افزایش بهرهوری عملیاتی استفاده کنید؟
۵. ذهنیت بهبود مستمر مبتنی بر سود را پرورش دهید
شرکتهایی که عملکرد CX موفقی دارند، اهمیت فرآیند بهبود مستمر را تشخیص میدهند. تشویق به بازخورد منظم از مشتریان و کارکنان، تجزیه و تحلیل دقیق امتیازات CSAT، و انجام ارزیابیهای عملکرد دورهای منجر به رسیدگی سریعتر به نگرانیهای مشتری و شناسایی زمینههای بهبود میشود. با اتخاذ این ذهنیت مشتری محور، شرکت ها حفظ مشتری را تقویت می کنند، زمینه های رشد را شناسایی می کنند، تغییرات لازم را اعمال می کنند و به طور فعال با انتظارات مشتری در حال تکامل هماهنگ می مانند. این یک مزیت رقابتی پایدار را تقویت می کند که مستقیماً به افزایش سود کمک می کند. از خود بپرسید که آیا CX شما عملکرد دارد:
بازخورد مشتری را از طریق کانالهای مختلف، از جمله نظرسنجی، تعامل با مشتری، و نظرات مشتریان آنلاین جمعآوری کنید؟
حداکثر تأثیر بازخورد و گزارش مشتری، بالا بردن تصمیم گیری آگاهانه، بهبود مستمر، و تنظیم خدمات برای برآورده کردن مؤثر انتظارات مشتری؟
تجزیه و تحلیل کامل و گزارش در مورد بازخورد مشتری، ارائه بینش های ارزشمند به سایر بخش های شرکت برای حمایت از تصمیم گیری آگاهانه و بهبود مستمر محصولات، خدمات و عملیات؟
داده ها یک داستان متقاعد کننده را بیان می کنند
تحقیقات نشان می دهد که به کارگیری این پنج استراتژی نتایج چشمگیری ایجاد می کند. مثالها عبارتند از:
افزایش نرخ حفظ مشتری به میزان ۵%، سود را ۲۵% تا ۹۵% افزایش می دهد.
هنگام اولویت بندی خدمات بهتر به مشتریان، درآمد بین ۴ تا ۸ درصد بالاتر از بازار آنها افزایش می یابد.
پس از یک تجربه مثبت از خدمات مشتری، ۸۹٪ از مصرف کنندگان احتمال بیشتری برای خرید دیگری دارند احتمالاً بیشتر پرداخت می کنند.
دستیابی به یک مشتری جدید بین پنج تا ۲۵ برابر گرانتر از حفظ یک مشتری موجود است.
جمع بندی
اجرای یک عملکرد موثر تجربه مشتری فقط یک کسب و کار هوشمند نیست. این کلید به حداکثر رساندن سود است. ما میدانیم که اولویتبندی این پنج استراتژی، تعامل افراد شما را افزایش میدهد و منجر به مشتری راضیتر میشود، مشتری که با شما همراه است. این تعهد به برتری در خدمات مشتری به نیروی محرکه سود تبدیل می شود که اعتماد، تکرار کسب و کار و تبلیغات دهان به دهان مثبت را تقویت می کند. در یک بازار کاملاً رقابتی، اولویت دادن به تجربه مشتری فقط برای جلب رضایت مشتریان نیست. این در مورد رشد، سودآوری و ارزش کسب و کار شما است.
ما درعصر رضایت آنی زندگی می کنیم. با ظهور گوشیهای هوشمند و اپلیکیشنهای پیامرسان، مشتریان انتظار دارند فوراً و تنها با چند ضربه یا کلیک به آنچه میخواهند برسند. این تغییردررفتار مصرف کننده مستلزم آن است که برندها تعاملات سریع، شخصی و متنی را برای جلب رضایت و وفاداری مشتری ارائه دهند. با استفاده از رباتهای چت، برنامههای پیامرسان و دستیارهای صوتی برای ارائه مکالمات فردی که کمتر شبیه بازاریابی سنتی و بیشتر شبیه یک چت دوستانه با یک مشاور مورد اعتماد است، وارد بازاریابی محاوره ای شوید.
درک بازاریابی محاوره ای
بازاریابی محاوره ای از رابط های مکالمه ای مانند ربات های چت، برنامه های پیام رسانی و دستیارهای صوتی برای ارائه تجربیات برند سفارشی شده و آگاه به زمینه در زمان واقعی استفاده می کند. هدف این است که مشتریان را به روشی طبیعی و مبتنی بر گفتوگو درگیر کنیم که مکالمات انسان به انسان را تقلید کند. عناصر کلیدی بازاریابی محاوره ای عبارتند از:
مکالمات خودکار با هوش مصنوعی، پردازش زبان طبیعی و یادگیری ماشین. این امکان دیالوگ های طبیعی و روان را فراهم می کند.
شخصی سازی در مقیاس رباتهای چت میتوانند با نام از مشتریان استقبال کنند، اولویتها و زمینهها را به خاطر بسپارند و تعاملات را بر این اساس تنظیم کنند.
دسترسی فوری، رابطهای مکالمه در دسترس بودن ۲۴ ساعته و تعامل لحظهای کوچک را ارائه میکنند.
تجربیات یکپارچه در سراسر دستگاه ها. کانالهای پیامرسانی به مکالمههای مداوم بین گوشیهای هوشمند، رایانهها، دستگاههای IoT و موارد دیگر اجازه میدهند.
یکپارچه سازی رسانه های غنی رباتهای چت میتوانند تصاویر، ویدیوها، کلیپهای صوتی و سایر رسانههای چندرسانهای را در مکالمات به اشتراک بگذارند.
ظهور اپلیکیشن های پیام رسان
محرک اصلی رشد بازاریابی محاوره ای، محبوبیت انفجاری برنامه های پیام رسانی مانند واتس اپ، فیس بوک مسنجر، وی چت و دیگران است. این پلتفرمها بهسرعت جایگزین پیامکها و تماسهای تلفنی بهعنوان روش ارتباطی غالب برای میلیاردها مصرفکننده در سراسر جهان هستند. استقبال گسترده مصرف کنندگان از برنامه های پیام رسانی را می توان به سادگی، راحتی و تطبیق پذیری آنها به عنوان کانال های ارتباطی نسبت داد. پلتفرمهای پیامرسانی با ماهیت همهجانبه و بلادرنگ خود، زمینه مناسبی را برای تجربیات مکالمه فراهم میکنند که به برندها اجازه میدهد مخاطبان را به روشهای انسانیتر و شخصیتر درگیر کنند.
تعامل گفتگوی قدرتمند چت بات ها
هسته اصلی بسیاری از ابتکارات بازاریابی محاوره ای، چت بات ها هستند، برنامه های نرم افزاری که برای شبیه سازی مکالمه انسانی با استفاده از پردازش زبان طبیعی طراحی شده اند. چت بات ها به برندها امکان می دهند مکالمات را در مقیاس خودکارانجام دهند و پشتیبانی و تعامل ۲۴ ساعته را ارائه دهند. در اینجا برخی از روش هایی که چت بات ها بازاریابی دیجیتال و تجربه مشتری را تغییر می دهند آورده شده است:
کسب و کارمکالمه: چت ربات ها از طریق رابط های مکالمه، تجربه خرید بدون اصطکاک را ارائه می دهند.
شخصی سازی بیش از حد:NLP پیشرفته به ربات های چت اجازه می دهد تا زمینه را درک کنند و تعاملات را برای مشتریان خاص تنظیم کنند. چت بات ها می توانند کاربران شناخته شده را با پیام ها و توصیه های شخصی درگیر کنند.
پشتیبانی فوری مشتری: برندها از چت ربات ها برای ارائه خدمات همیشه فعال به مشتریان استفاده می کنند.
نسل پیشرو: چت ربات ها شروع گفتگوهای فروش را در زمان خود برای مشتریان بالقوه آسان می کنند.
تحقیقات بازار: برندها به جای تکیه بر نظرسنجی ها و گروه های متمرکز، از چت بات ها برای جمع آوری بازخورد مشتریان بر اساس تقاضا از طریق رابط های مکالمه استفاده می کنند.
پشتیبانی از کارمندان: چت ربات های منابع انسانی با رزرو جلسات و مدیریت تقویم ها، پشتیبانی منابع انسانی را ارائه می دهند و بهره وری را بهبود می بخشند.
دستیارهای صوتی تعامل بدون دست را فعال می کنند
یکی دیگر از رابط های مکالمه رو به رشد، دستیارهای صوتی است که توسط بلندگوهای هوشمند مانند Amazon Echo و Google Home فعال می شود. ComScore پیشبینی میکند که تا پایان سال ۲۰۲۲ بیش از ۱۰۰ میلیون خانه با بلندگوهای هوشمند در ایالات متحده وجود خواهد داشت. با افزایش سرعت جستجوی صوتی، دستیارهای صوتی کانال جدیدی را برای بازاریابی مکالمه ارائه میدهند. برندها در حال بررسی فرصت هایی هستند مانند:
کسب و کارصوتی: مشتریان می توانند از دستورات صوتی برای سفارش مجدد خریدهای مکرراستفاده کنند.
پیشنهادات فعال: بر اساس زمینه مکالمه و دادههای مشتری، دستیارهای صوتی میتوانند محصولات و خدمات مرتبط را بدون درخواست مستقیم مشتری پیشنهاد دهند.
تبلیغات شخصی: دستیارهای صوتی امکان پیشنهادات مبتنی بر مکان و تبلیغات بیدرنگ را بر اساس دادهها و ترجیحات مشتری فردی فراهم میکنند.
پشتیبانی مشتری: پرسیدن سوال با صدای بلند طبیعی تر است. دستیارهای صوتی با طراحی خوب می توانند پرس و جوهای پشتیبانی رایج را حل کنند یا بلافاصله مشتریان را برای مسائل پیچیده تر به عوامل انسانی متصل کنند.
همانطور که مصرف کنندگان از طریق گفتار مکالمه با فناوری درگیر راحت تر می شوند، دستیارهای صوتی فرصت های جدیدی را برای ارائه تجربیات راحت، شخصی و مرتبط با زمینه ارائه می دهند.
بهترین روش ها برای بازاریابی محاوره ای
در اینجا برخی از بهترین روشها برای بازاریابی محاورهای آورده شده است:
به صورت مکالمه فکر کنید: برایجاد تجربیات گفتگو محور در مقابل کمپین های بازاریابی سنتی تمرکز کنید. کاربران را از طریق مکالمات بدون تبلیغ آشکار محصولات راهنمایی کنید.
آن را کوتاه و هوشمند نگه دارید: از پاسخ های سریع با گزینه های مختصر برای پیشبرد کارآمد مکالمات استفاده کنید. از درک زبان طبیعی برای ارائه پاسخ های متنی در مقابل کلمات کلیدی و اسکریپت های سفت و سخت استفاده کنید.
آن را بصری کنید: تصاویر، گیفها و ویدیوها را برای جذابتر کردن مکالمات بصری، بهویژه در کانالهایی مانند فیسبوک مسنجر ترکیب کنید.
ارزش اولیه ایجاد کنید: ابزارهایی مانند ماشین حساب، جستجوی محلی یا جستجوی آب و هوا را قبل از چرخش به استراتژی های بازاریابی وابسته ارائه دهید .
طراحی برای ورود سریع: فقط با درخواست اطلاعات ضروری مانند نام، شماره و ایمیل برای شروع مکالمه، اصطکاک را به حداقل برسانید. تعاملات را با استفاده از این جزئیات شخصی کنید.
تست و بهینه سازی: به طور مداوم بازخورد مشتری را از طریق نظرسنجی ها و بررسی ها جمع آوری کنید. معیارها را پایش کنید تا زمینههای بهبود را شناسایی کنید. اجزای مکالمه جدید را مرتباً آزمایش کنید.
بازاریابی محاوره ای با طراحی متفکرانه ای که بر تجربه کاربر بیش از فروش متمرکز شده است، ابزار جدیدی را برای برندها فراهم می کند تا تجربیات شخصی، فوری و مرتبطی را که مصرف کنندگان امروزی انتظار دارند ارائه دهند.
آینده بازاریابی محاوره ای
بازاریابی محاوره ای پتانسیل بسیار زیادی برای تغییر شکل تجربیات دیجیتال در سراسر صنایع دارد. در اینجا برخی از روندهای نوظهور برای تماشا آورده شده است:
تکامل رباتهای چت به دستیارهای دیجیتالی که فعالانه مراقب مشتری در مقابل پاسخگویی به درخواستهای مشتری هستند.
افزایش کسب و کارصوتی با رشد راحت مشتریان از طریق دستیارهای صوتی
ادغام رباتهای چت با واقعیت مجازی و افزوده برای فعال کردن تجربههای مکالمه فراگیر
گسترش تبلیغات محاوره ای با استفاده از چت بات ها و جستجوی صوتی
رشد تجزیه و تحلیل مکالمه با استفاده از هوش مصنوعی برای بهینه سازی تجربیات مکالمه. تجزیه و تحلیل داده های مکالمه برای به دست آوردن بینش رفتاری
نوآوریهای پلتفرم مانند فیسبوک، گوگل، آمازون و اپل بر سر قابلیتهای مکالمه و ابزارهای توسعهدهنده رقابت میکنند
جمع بندی
ما در مراحل اولیه یک تغییر گسترده به سمت رابط های محاوره ای هستیم. همانطور که هوش مصنوعی مکالمه و تجربه کاربر به رشد خود ادامه می دهند، رهبران بازاریابی فرصتی دارند تا تعاملات برند-مشتری را دوباره ابداع کنند و نسل بعدی تجربیات دیجیتال را به وجود آورند. زمان شروع آزمایش اکنون است.
مدیر مارکتینگ فردی است که مسئولیت برنامهریزی، اجرا و نظارت بر استراتژیهای بازاریابی سازمان را برعهده دارد. این شخص با بررسی بازار، شناخت مشتریان و رقبا، تعیین نقاط قوت و ضعف سازمان، و ساخت استراتژیهای بازاریابی، به بهبود شناخت و درآمد شرکت کمک میکند. مدیر مارکتینگ همچنین مسئولیت مدیریت تیم بازاریابی و اجرای برنامههای تبلیغاتی و ترویجی نیز دارد.
مدیر مارکتینگ نقش بسیار حیاتی در تدوین و اجرای استراتژی کسب و کار دارد و این نقش به عنوان یکی از اعضای کلیدی تیم اجرایی سازمان به شمار میآید. در ادامه نقشهای اصلی مدیر مارکتینگ در این فرآیند آورده شده است:
تحلیل بازار:
انجام تحلیلهای جامع بازار و صنعت به منظور درک عمیقتر از رقابت، مشتریان، و فرصتها و تهدیدهای بازار.
تدوین استراتژی بازاریابی:
تعیین استراتژیهای بازاریابی به تناسب با اهداف کسب و کار، بازارها و نیازهای مشتریان.
مشخص کردن الگوهای قیمتگذاری، مکانیزمهای توزیع، و استراتژیهای تبلیغات.
تعیین هدفها و معیارهای عملکرد:
تعیین هدفهای کلان بازاریابی به همراه تعیین معیارهای عملکرد قابل اندازهگیری و ارزیابی.
اطمینان از تناسب هدفها با اهداف کلان سازمان.
تحقیق و توسعه:
همکاری با تیم تحقیق و توسعه در تعیین و اجرای پروژهها و تحقیقات بازاریابی برای بهبود محصولات یا خدمات.
ارتباط نزدیک با مشتریان برای درک نیازها و ترجیحات جدید.
مدیریت برند:
حفظ و ارتقاء اعتبار برند و شناسایی عوامل تاثیرگذار بر تصویر برند.
تدوین استراتژیها برای ترویج و تقویت ارتباط با مشتریان و شناسایی مزیتهای رقابتی برند.
تدوین و اجرای کمپینهای تبلیغاتی:
طراحی و اجرای کمپینهای تبلیغاتی موثر برای ارتقاء شناخت و تشویق به فروش محصولات یا خدمات.
بهرهگیری از ابزارها و رسانههای مختلف برای ارتقاء دیده شدن برند و افزایش فروش.
مدیریت روابط با مشتریان:
ارتباط مداوم با مشتریان به منظور درک بهتر از نیازها و تغییرات در ترجیحات آنها.
اجرای استراتژیهای مدیریت ارتباط با مشتری (CRM) برای ارتقاء وفاداری مشتریان.
تحلیل دادهها و گزارشگیری:
استفاده از دادههای بازار و تجزیه و تحلیل دادهها به منظور ارزیابی کارایی استراتژیها و انجام تغییرات بهمنظور بهبود.
ارائه گزارشهای دورهای به تیم مدیریت درباره عملکرد بازاریابی و پیشنهادات برای بهبود.
مدیریت تیم بازاریابی:
انتخاب، آموزش، و مدیریت تیم بازاریابی برای اجرای استراتژیها و دستیابی به اهداف.
ایجاد فرهنگ کاری موثر و توسعه توانمندیهای اعضای تیم.
رصد رقبا:
تحلیل رقبا و رصد تحولات بازار به منظور تعیین استراتژیهای مناسب به منظور حفظ و تقویت موقعیت رقابتی.
اهمیت استخدام مدیر مارکتینگ برای شرکت ها و سازمان ها در چیست؟
استخدام مدیر مارکتینگ به شدت وابسته به نوع فعالیت و اهداف هر سازمان است. اگر سازمان به دنبال رشد در بازار، افزایش فروش، ایجاد تفاوت رقابتی، و ساختن نام خود در ذهن مشتریان باشد، حضور مدیر مارکتینگ ضروری است. حتی در سازمانهای کوچک و متوسط، مدیر مارکتینگ میتواند نقش مهمی در تعیین استراتژیها و تصمیمگیریهای بازاریابی ایفا کند.
در هر سازمانی که به دنبال برقراری یا تقویت حضور در بازار و ارتقاء محصولات یا خدمات خود است، حضور یک مدیر مارکتینگ مفید و ضروری است. این نقش در هر صنعت و حتی در سازمانهای غیرانتفاعی نیز میتواند اهمیت داشته باشد.
تفاوت یک مدیر مارکتینگ در شرکت کوچک و متوسط با یک سازمان نسبتا بزرگ
وظایف و شرایط مدیر مارکتینگ در یک شرکت کوچک و متوسط (SME) ممکن است با یک سازمان نسبتاً بزرگ تفاوتهایی داشته باشد. درک این تفاوتها و تناسب با نوع سازمانی که در آن کار میکنید، میتواند به مدیران مارکتینگ کمک کند تا استراتژیها و رویکردهای بهینهتری را انتخاب کنند. در ادامه، تفاوتهای اصلی را بررسی میکنیم:
دامنه مسئولیت:
شرکت کوچک و متوسط (SME): مدیر مارکتینگ در یک SME ممکن است دارای دامنه مسئولیت گستردهتری باشد. به عنوان مثال، این شخص ممکن است علاوه بر توسعه استراتژی بازاریابی، وظایف مرتبط با فروش و حتی مدیریت ارتباط با مشتریان را نیز بر عهده داشته باشد.
شرکت بزرگ: در یک سازمان بزرگتر، ممکن است وظایف مارکتینگ به بخشهای مختلف مانند تحقیقات بازار، تبلیغات، ارتباطات، و مدیریت برند تقسیم شده باشد. مدیر مارکتینگ در اینجا ممکن است به عنوان یک رهبر استراتژیک باشد و به تنهایی به کارهای عمقی مرتبط با محصولات و بازارها مشغول شود.
سرعت تصمیمگیری:
شرکت کوچک و متوسط (SME): در SMEها، فرآیند تصمیمگیری معمولاً سریعتر است. مدیر مارکتینگ ممکن است بتواند به سرعت واکنش نشان دهد و تصمیمات اجرایی بگیرد بدون نیاز به مراجعه به چندین سطح مدیریتی.
شرکت بزرگ: در سازمانهای بزرگ، فرآیند تصمیمگیری معمولاً پیچیدهتر است و نیاز به اطلاعات بیشتر، تصمیمهای گروهی، و تأیید از سوی سطوح مدیریتی مختلف دارد. این میتواند فرآیند تصمیمگیری را طولانیتر کند.
بودجه مالی:
شرکت کوچک و متوسط (SME): ممکن است SMEها دارای بودجههای بازاریابی محدودتری باشند. بنابراین، مدیر مارکتینگ در این سازمانها نیاز دارد تا بودجه خود را با دقت مدیریت کند و بهینهسازی منابع را در نظر بگیرد.
شرکت بزرگ: در شرکتهای بزرگتر ممکن است بودجه بازاریابی بیشتری در دسترس باشد. این امکان را فراهم میکند که مدیر مارکتینگ بتواند به پروژهها و کمپینهای بزرگتر و گستردهتری اقدام کند.
ارتباط با مشتریان:
شرکت کوچک و متوسط (SME): در یک SME، ارتباط مدیر مارکتینگ با مشتریان ممکن است مستقیمتر و فرآیند ارتباطی ممکن است شفافتر باشد. این میتواند به سرعت واکنش به بازخورد مشتریان را تسهیل کند.
شرکت بزرگ: در سازمانهای بزرگتر، ارتباط با مشتریان معمولاً از طریق چندین دپارتمان صورت میگیرد. مدیر مارکتینگ ممکن است به عنوان نماینده بازاریابی در این فرآیند باشد و ارتباطات باید از طریق چندین لایه سازمانی عبور کند.
نحوه استخدام مدیر مارکتینگ
وظایف و شرایط استخدام بسته به سازمان و صنعت ممکن است متفاوت باشند. اما در کل، مدیر مارکتینگ یک فرد کلیدی در سازمان است که مسئولیتهای متعددی در زمینه توسعه و اجرای استراتژیهای بازاریابی دارد. باید توجه داشت که استخدام مدیر مارکتینگ نیاز به ترکیبی از تجربه، تحصیلات، و مهارتهای فردی دارد. در زیر چند وظیفه و مسئولیت اصلی مدیر مارکتینگ آورده شده است:
توسعه استراتژی بازاریابی:
برنامهریزی و توسعه استراتژیهای بازاریابی بر اساس اهداف سازمان.
تحلیل بازار و رقبا برای شناخت فرصتها و تهدیدها.
مدیریت محتوا و تبلیغات:
ایجاد و مدیریت محتوای بازاریابی برای تبلیغات و رسانههای اجتماعی.
برنامهریزی و نظارت بر کمپینهای تبلیغاتی.
تحلیل داده:
جمعآوری و تحلیل دادههای بازار و عملکرد کمپینهای بازاریابی.
استفاده از اطلاعات به دست آمده برای بهبود استراتژیهای بازاریابی.
مدیریت تیم:
رهبری و مدیریت تیم بازاریابی.
تعیین وظایف، ارزیابی عملکرد و ارتقاء مهارتهای تیم.
ارتباطات با مشتریان:
برقراری و حفظ ارتباطات با مشتریان و ارائه خدمات پس از فروش.
شناخت نیازهای مشتریان و بهبود تجربه آنها.
تبلیغات:
مسئولیت اجرای کمپینهای تبلیغاتی در فضای دیجیتال و غیر دیجیتال و بهرهمندی از ابزارها و تکنیکهای بهروز.
توانمندیها:
تجربه در اجرای کمپینهای تبلیغاتی موفق.
تسلط بر ابزارها و تکنیکهای بازاریابی دیجیتال.
مهارت در مذاکره و ارتباطات بین فردی.
توانایی در تحلیل داده و ارائه گزارشات تجاری.
شرایط استخدام:
حداقل مدرک تحصیلی لیسانس در رشته مرتبط.
تجربه حداقل ۵ سال در حوزه مدیریت بازاریابی.
آشنایی با صنعت و محصولات مرتبط.
ارتقاء مهارتهای تحصیلی و آموزش مداوم.
روش استخدام:
تحصیلات مرتبط با بازاریابی، مدیریت تجاری یا حوزه مشابه.
تجربه کاری مرتبط در زمینه بازاریابی.
مهارتهای فردی و تواناییهای تخصصی مورد نیاز.
مصاحبه شخصی و ارزیابی مهارتهای عملی.
شرح شغل مدیر مارکتینگ:
عنوان شغلی: مدیر مارکتینگ
توضیح شغل: مدیر بازاریابی یکی از اعضای کلیدی تیم مدیریت سازمان است و مسئولیتهای اصلی خود را در زمینه توسعه و اجرای استراتژیهای بازاریابی بر عهده دارد. این شخص در مقام یک رهبر بازاریابی، با تجربه و دانش گستردهای در زمینه بازاریابی و تبلیغات، به بهبود نتایج تجاری و شناخت علائق مشتریان میپردازد.
وظایف اصلی مدیر مارکتینگ:
توسعه استراتژی بازاریابی:
تدوین و اجرای استراتژیهای بازاریابی جهت افزایش فروش و شناخت برند.
بررسی بازار و رقبا به منظور شناسایی فرصتها و تهدیدها.
مدیریت تبلیغات و محتوا:
راهاندازی و مدیریت کمپینهای تبلیغاتی، همچون تلویزیون، رادیو، اینترنت و رسانههای اجتماعی.
ساخت و مدیریت محتواهای بازاریابی برای افزایش تعامل با مشتریان.
تحلیل داده و گزارشدهی:
جمعآوری، تجزیه و تحلیل دادههای بازار و عملکرد کمپینهای بازاریابی.
ارائه گزارشات دورهای و ارزیابی عملکرد استراتژیهای بازاریابی.
مدیریت تیم بازاریابی:
رهبری و مدیریت تیم بازاریابی با هدف تحقق اهداف سازمانی.
تشکیل جلسات اطلاعرسانی و ارتقاء مهارتهای اعضای تیم.
تبلیغات دیجیتال:
مسئولیت اجرای کمپینهای تبلیغاتی در فضای دیجیتال و بهرهمندی از ابزارها و تکنیکهای بهروز.
وظایف متقابل مدیر مارکتینگ نسبت به سایر دپارتمان های سازمان: مدیر مارکتینگ در ارتباط با سایر دپارتمانهای یک سازمان یا شرکت، وظایف متقابلی دارد که هماهنگی و همکاری اثربخش بین این دپارتمانها را تضمین میکند. تعاملات مدیر مارکتینگ با سایر دپارتمانها میتواند به بهبود عملکرد کل سازمان کمک کرده و اثربخشی استراتژیهای بازاریابی را افزایش دهد. تضامین برقراری ارتباط موثر و هماهنگی با دپارتمانهای مختلف در یک سازمان میتواند به بهبود تصمیمگیری و عملکرد کلی شرکت کمک کند و نقش بسیار مهمی در موفقیت استراتژیهای بازاریابی ایفا کند. در ادامه وظایف اصلی مدیر مارکتینگ در ارتباط با سایر دپارتمانها ذکر شده است:
ارتباط با دپارتمان فروش:
هماهنگی بین تیم مارکتینگ و فروش برای اطمینان از اجرای موثر استراتژیهای بازاریابی و افزایش فروش.
ارائه اطلاعات دقیق و بهروز درباره محصولات و استراتژیهای بازاریابی به تیم فروش.
تعامل با دپارتمان تحقیق و توسعه:
ارتباط نزدیک با تیم تحقیق و توسعه برای درک نیازها و ترجیحات مشتریان و آخرین تکنولوژیها و تحولات در بازار.
انتقال اطلاعات به تیم تحقیق و توسعه درباره نیازها و تجربه مشتریان.
تدوین استراتژی بازاریابی با تیم مدیریت:
همکاری با تیم مدیریت در تدوین استراتژیهای کلان سازمان و اطمینان از تناسب آنها با استراتژیهای بازاریابی.
ارائه گزارشها و تحلیلهای بازاریابی به تیم مدیریت.
ارتباط با دپارتمان مالی:
همکاری در تعیین بودجه بازاریابی و نظارت بر هزینهها و بازدهی آنها.
ارائه گزارشهای مالی مرتبط با فعالیتهای بازاریابی به دپارتمان مالی.
ارتباط با دپارتمان منابع انسانی:
مشارکت در فرآیند انتخاب و استخدام تیم بازاریابی.
برنامهریزی و اجرای دورههای آموزشی مرتبط با بازاریابی.
مدیریت و توسعه مهارتها و توانمندیهای تیم مارکتینگ.
تدوین استراتژی ارتباطات:
هماهنگی با دپارتمان ارتباطات برای اطمینان از هماهنگی بین استراتژیهای بازاریابی و ارتباطات.
تعامل با تیم ارتباطات در خلق پیامها و محتواهای مطابق با استراتژی بازاریابی.
تعامل با دپارتمان خدمات به مشتریان:
ارتباط با تیم خدمات به مشتریان برای درک بازخوردها و نیازهای مشتریان.
انتقال اطلاعات به تیم خدمات به مشتریان در خصوص جزئیات تحقیقات بازاریابی و تغییرات در نیازها.
دانش و مهارت هایی که یک مدیر مارکتینگ امروزی باید بدان مجهز باشد:
با توجه به پویایی بازار و تحولات در حوزه مدیریت بازاریابی و تبلیغات، مدیران بازاریابی باید دانشها و مهارتهای خاصی را در نظر بگیرند تا با چالشها و فرصتهای آینده مواجه شوند. برای موفقیت در دنیای بازاریابی پویا، مدیران بازاریابی باید به طور مداوم دنبال یادگیری و بهروزرسانی دانش و مهارتهای خود باشند. در ادامه، تعدادی از دانشها و مهارتهایی که مدیران بازاریابی میتوانند در آینده نزدیک به آنها نیاز داشته باشند آورده شده است:
بازاریابی دیجیتال:
مسلط بر استراتژیها و ابزارهای بازاریابی دیجیتال مانند تبلیغات گوگل و فیسبوک.
آشنایی با تحلیل دادههای دیجیتال و استفاده از آنها برای بهینهسازی کمپینهای تبلیغاتی.
سئو و بهینهسازی وبسایت:
درک عمیق از مفاهیم سئو (سئو) و توانایی بهینهسازی وبسایت جهت بهبود رتبهبندی در موتورهای جستجو.
تجربه کاربری (UX) و طراحی تجربه کاربری (UI):
درک اصول و تکنیکهای طراحی تجربه کاربری جهت بهبود تجربه کاربران در وبسایت و نرمافزارها.
مهارت در ارتباطات و بازاریابی محتوا:
توانایی ایجاد محتوای جذاب و ارتباطات موثر با مشتریان از طریق وبسایت، ویدئوها، بلاگها و رسانههای اجتماعی.
هوش مصنوعی و تحلیل پیشرفته داده:
شناخت پایه از مفاهیم هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی برای بهینهسازی تصمیمگیریهای بازاریابی.
مدیریت ارتباط با مشتری (CRM):
آشنایی با سیستمهای مدیریت ارتباط با مشتری برای بهبود ارتباطات با مشتریان و بهبود تجربه آنها.
تجارت الکترونیک و بازاریابی تجارت الکترونیک:
شناخت اصول تجارت الکترونیک و تکنیکهای بازاریابی مرتبط با فروش آنلاین.
بازاریابی تجربی (Experiential Marketing):
توانایی اجرای کمپینهای بازاریابی که تجربه فردی و خاصی را برای مشتریان ایجاد میکنند.
مدیریت پروژه و همکاری چند واحدی:
تجربه در مدیریت پروژههای بازاریابی و هماهنگی با تیمها و بخشهای مختلف سازمان.
حقوق و اخلاق در بازاریابی:
آگاهی از مسائل حقوقی و اخلاقی در حوزه بازاریابی و توانایی اجتناب از موقعیتهای مخالف قوانین.
مصاحبه در جایگاه مدیر مارکتینگ
مصاحبه برای جایگاه مدیر مارکتینگ یک فرآیند مهم است که به کمک آن میتوانید مهارتها، تجربیات، و شخصیت خود را به بهترین شکل ممکن نشان دهید. موارد زیر به همراه دیگر مهارتها و توانمندیهای مرتبط با محیط کار، تشکیل پایهای محکم برای یک مصاحبه موفق برای جایگاه مدیر مارکتینگ میدهند. در ادامه مواردی که حایز اهمیت در مصاحبه برای جایگاه مدیر مارکتینگ میباشند ذکر شده است:
شناخت عمیق از بازار و صنعت:
نشان دادن توانایی درک دقیق و عمیق از بازار و صنعت مورد نظر، اطلاعاتی از رقبا و تحولات بازار، و نیازها و ترجیحات مشتریان.
تجربیات گذشته:
توضیح تجربیات کاری گذشته در زمینه مارکتینگ با تاکید بر دستاوردها، موفقیتها، و چالشهایی که با آنها روبرو شدهاید.
توانمندی در تحلیل داده:
نشان دادن توانمندی در تحلیل دادهها و اطلاعات بازاریابی به منظور ایجاد استراتژیهای موثر.
مهارتهای ارتباطی:
اظهار توانایی در ارتباطات شفاف و موثر با اعضای تیم، دپارتمانهای دیگر، و مشتریان.
توانایی در مدیریت پروژه:
نشان دادن توانایی در مدیریت پروژههای بازاریابی و تعامل موثر با اعضای تیم.
شناخت از تکنولوژیهای مدرن:
نشان دادن آگاهی از تکنولوژیهای جدید در حوزه مارکتینگ و نحوه استفاده از آنها برای بهبود استراتژیها.
برندسازی و تبلیغات:
نشان دادن تجربه در برندسازی، اجرای کمپینهای تبلیغاتی، و موفقیتهای حاصل از آنها.
توانایی در حل مسائل:
اظهار توانایی در حل مسائل مربوط به بازاریابی و رقابت با چالشهای بازار.
مهارتهای نرم:
نشان دادن مهارتهای نرم مانند همکاری، رهبری، تسلط بر ارتباطات بینفردی، و مدیریت زمان.
پشتیبانی از دانش اختصاصی:
نشان دادن اطلاعات بهروز و پشتیبانی از دانش اختصاصی در حوزههای مختلف مانند دیجیتال مارکتینگ، تحلیل داده، تحقیقات بازار، و غیره.
نگرش استراتژیک:
اظهار توانایی در تفکر استراتژیک و ارتباط استراتژیهای مارکتینگ با اهداف بلندمدت سازمان.
قیمت گذاری مشاوره کسب و کار می تواند یک چالش باشد. عوامل زیادی باید در نظر گرفته شود، از جمله تجربه و صلاحیت مشاور، پیچیدگی پروژه، و مدت زمان صرف شده برای کار. قیمت گذاری برای خدمات مشاوره کسب و کار ممکن است به اطلاعات مختلفی بستگی داشته باشد. در ادامه چند نکته برای قیمت گذاری مشاوره کسب و کار آورده شده است:
تجربه و صلاحیت مشاور: مشاوران باتجربه و دارای صلاحیت معمولاً قیمت بالاتری از مشاوران تازه کار دارند. این به دلیل دانش و مهارت های بیشتری است که آنها ارائه می دهند.
پیچیدگی پروژه: پروژه های پیچیده تر معمولاً قیمت بالاتری دارند. این به دلیل زمان و تلاش بیشتری است که برای تکمیل آنها لازم است.
مدت زمان صرف شده برای کار: مشاوران معمولاً بر اساس ساعت یا پروژه قیمت گذاری می کنند. قیمت ساعتی معمولاً برای پروژه های کوچکتر یا کارهای ساده تر مناسب تر است. قیمت پروژه معمولاً برای پروژه های بزرگتر یا پیچیده تر مناسب تر است.
در اینجا چند روش رایج برای قیمت گذاری مشاوره کسب و کار آورده شده است:
قیمت گذاری مشاوره کسب و کار ساعتی: این روش رایج ترین روش قیمت گذاری مشاوره کسب و کار است. قیمت ساعتی معمولاً بر اساس تجربه و صلاحیت مشاور تعیین می شود.
قیمت گذاری مشاوره کسب و کارپروژه ای: این روش قیمت گذاری معمولاً برای پروژه های بزرگتر یا پیچیده تر استفاده می شود. قیمت پروژه معمولاً بر اساس تعداد ساعت های کار تخمین زده می شود.
قیمت گذاری مشاوره کسب و کارثابت: این روش قیمت گذاری معمولاً برای پروژه های کوچکتر یا کارهای ساده تر استفاده می شود. قیمت ثابت معمولاً بر اساس یک مبلغ ثابت توافق شده تعیین می شود.
هنگام قیمت گذاری مشاوره کسب و کار، مهم است که با مشتری خود در مورد انتظارات آنها صحبت کنید. این به شما کمک می کند تا قیمتی را تعیین کنید که برای هر دو طرف مناسب باشد. در اینجا چند نکته اضافی برای قیمتگذاری مشاوره کسب و کار آورده شده است:
رقبای خود را در نظر بگیرید. قیمت های خود را با قیمت های مشاوران دیگر در منطقه خود مقایسه کنید. این به شما کمک می کند تا مطمئن شوید که قیمت های شما رقابتی هستند.
ارزش خدمات خود را در نظر بگیرید. خدمات خود را به دقت ارزیابی کنید و قیمت هایی را تعیین کنید که ارزش آنها را منعکس کند.
آماده مذاکره باشید. بسیاری از مشتریان مایل به مذاکره در مورد قیمت هستند. آماده باشید تا در صورت لزوم قیمت های خود را کاهش دهید.
قیمت گذاری برای خدمات مشاوره کسب و کار ممکن است به اطلاعات مختلفی بستگی داشته باشد. در زیر چند نکته کلیدی آورده شدهاند که میتوانند به شما کمک کنند تا قیمت مناسبی برای خدمات مشاورهای که ارائه میدهید تعیین کنید:
تعیین هدف بازار:
مشخص کنید که مشتریان هدف شما چه انتظاراتی دارند و در بازار چه قدر ارزش افزوده ایجاد میکنید.
بررسی رقبا:
مطالعه قیمتهای رقبا و خدمات آنها برای بهترین تطابق با بازار و تعیین تفاوتهای شما.
تعیین مهارت و تجربه:
اگر شما دارای مهارتها و تجربیات خاصی هستید، میتوانید قیمت خدمات خود را بر اساس این مزیتها تعیین کنید.
تخصص و ویژگیهای خاص:
اگر مشاوره شما در زمینههای خاصی مثل استراتژی کسب و کار، بازاریابی، مالی، فناوری و غیره تخصص دارد، ممکن است بتوانید قیمت را بیشتر تعیین کنید.
هزینههای تولید خدمات:
برآورد هزینههای خود برای ارائه خدمات، از جمله زمان صرف شده، مواد مصرفی، هزینههای اجاره و دیگر هزینههای مربوطه.
بازخورد مشتریان:
در صورتی که مشتریان شما از خدمات راضی هستند، میتوانید بر اساس این بازخورد، قیمت خدمات خود را تنظیم کنید.
روش تعیین قیمت:
تعیین یک روش مناسب برای تعیین قیمت، مانند قیمت گذاری بر اساس ساعت کاری، پروژه، یا ارائه پکیجهای خدمات.
رشد و تغییرات بازار:
توجه به تغییرات بازار و افزایش قیمتها در طول زمان به منظور حفظ توازن میان قیمت و ارزش ارائه شده.
در ایران، قیمت مشاوره کسب و کار معمولاً بر اساس ساعت محاسبه می شود. قیمت ساعتی مشاوره کسب و کار در ایران معمولاً بین ۵۰۰ هزار تا ۳ میلیون تومان در ساعت است. قیمت ساعتی مشاوران باتجربه و دارای صلاحیت معمولاً بالاتر از مشاوران تازه کار است.
برای مثال، قیمت ساعتی یک مشاور کسب و کار باتجربه در زمینه دیجیتال مارکتینگ در تهران ممکن است بین ۱.۵ تا ۳ میلیون تومان باشد. قیمت ساعتی یک مشاور کسب و کار تازه کار در زمینه مدیریت مالی در یک شهر کوچکتر ممکن است بین ۵۰۰ هزار تا ۱ میلیون تومان باشد.
در برخی موارد، مشاوران کسب و کار ممکن است بر اساس پروژه قیمت گذاری کنند. در این حالت، قیمت پروژه معمولاً بر اساس تعداد ساعت های کار تخمین زده می شود.
برای مثال، قیمت یک پروژه مشاوره کسب و کار برای راه اندازی یک کسب و کار جدید ممکن است بین ۱۰ تا ۵۰ میلیون تومان باشد. قیمت یک پروژه مشاوره کسب و کار برای بهبود عملکرد یک کسب و کار موجود ممکن است بین ۵ تا ۲۰ میلیون تومان باشد. در نهایت، قیمت مشاوره کسب و کار باید با مشتری توافق شود. مهم است که قبل از شروع پروژه، قیمت ها را با مشتری خود به دقت در میان بگذارید.
همچنین چند عامل مهم که باید هنگام قیمت گذاری مشاوره کسب و کار در نظر بگیرید آورده شده است:
تجربه و صلاحیت مشاور: مشاوران باتجربه و دارای صلاحیت معمولاً قیمت بالاتری از مشاوران تازه کار دارند.
پیچیدگی پروژه: پروژه های پیچیده تر معمولاً قیمت بالاتری دارند.
مدت زمان صرف شده برای کار: قیمت ساعتی معمولاً برای پروژه های کوچکتر یا کارهای ساده تر مناسب تر است. قیمت پروژه معمولاً برای پروژه های بزرگتر یا پیچیده تر مناسب تر است.
رقابت: قیمت های خود را با قیمت های مشاوران دیگر در منطقه خود مقایسه کنید.
ارزش خدمات خود: خدمات خود را به دقت ارزیابی کنید و قیمت هایی را تعیین کنید که ارزش آنها را منعکس کند.
در ایران، برخی از مشاوران ممکن است قیمتهای مختلفی داشته باشند و این قیمتها معمولاً در بازار و توافقات مستقیم با مشتریان مشخص میشوند. قیمتها میتوانند از مقدار معقول تا مقدار بسیار بالا متغیر باشند و بسته به نیازها و ارائه دهنده خدمات متفاوت باشند. با در نظر گرفتن این عوامل، می توانید قیمتی را تعیین کنید که برای شما و مشتری شما مناسب باشد. در نهایت، مهم است که قیمتی مناسب ارائه دهید که هم بازار را جذب کند و هم شما را تضمین کند که هزینههای خود را پوشش دهید و سود مناسبی حاصل شود./ مشاهده تعرفه مشاوره کسب و کار